نبض زندگی "ایلیا"

عکسی که اول سال ازتون گرفتن اصلا ازش راضی نیستم نمیدونم چه اصراری بوده که عکس رو بچرخونن و اینقدر هم شما توش کوچیک باشید!!! واااالله!!! ...

یک روز که تو پیش دبستانی خاله بازی کردید یه خاطره ی به یاد موندنی ...

تو پیش دبستانیتون روزای دوشنبه زنگ ورزش کلاس بسکتبال دارید و مربیش از آکادمی میاد بعد از یک ماه که کمی باهاتون کار کرده بود هفته ی پیش تست گرفتن ازتون و بین تموم بچه های پیش یک و دو به چند نفری نامه ی بالا رو دادن منم خیلی دلم میخواد بری کلاس بسکتبال اما نظر باباجون اینه که بهتره الان ژیمناستیکت رو ادامه بدی انشاالله به زودی دوباره تو آکادمی ژیمناستیک ثبت نامت میکنیم... ...

شونزدهم مهر ماه روزت مبارک کودکم ... عشقم ... جاااانم به مناسبت این روز برات پازل خریدیم تو پیش دبستانیتونم جشن داشتین و یه هدیه کوچیک بهت دادن که نرسیده به خونه شکسته بودیش برا اینکه دلت نگیره بابا کلی گشت و یکی شبیهش رو برات خرید... بابا خیلی هواتو داره ها هواشو داشته باش پسری... عکس سمت چپ ... پایین... نفر وسط که کت تنته   ...

ایلیا جونم نمیدونم هفته ی آتشنشان بود یا روزش اما کلی بازی و کاردستی در مورد آتش و آتشنشان انجام دادید دست آخر هم یک روز آقای آتش نشان با اون ماشین قرمز بزرگش اومده بود پیش دبستانیتون با چه هیجانی از ماسک و لباسش میگفتی و کاملا هویدا بود هیجانت تو عکس دسته جمعی وقتی آقای آتش نشان رو با ماسک دیدی!! ...

برنامه درسی برنامه غدایی کتابات ...

اینم یه عکس دسته جمعی از کلاستون سمت راست از پایین به بالا چهارمین نفری ...