دوره همی
بعد از مدت ها یه دوره همی متفاوت داشتیم خونمون
اینبار مادربزرگا و پدربزگات با هم خونمون بودن
اون شب با عمه عارفه خیلی بهت خوش گذشت...
حسابی سوء استفاده کردی و به عمه امون نمیدادی
طفلکی یا باهات بازی میکرد یا برات کتاب میخوند
آخی
چقد بزرگ شدی نازنینم
بهار نود و سه ..... تابستان نود و پنج
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی