شب قدر
سلام نازنینم
دیشب شب قدر بود، اولین شب قدری که کنارم بودی، تو آغوشم
وقتی از خدا میخواستم که بهترین ها رو واسمون رقم بزنه، برای تو و خوشبختیت دعا میکردم
مثل هر مادری حالا دیگه یکی از بزرگترین دعاهام خوشبختی و عاقبت به خیری توء
خدا رو شکر
ممنون که همکاری کردی تا بتونم روزه بگیرم
این روزها وابسته تر از قبل شدی
میگن خوب نیست
اما لذت میبرم وقتی از بغل هر کسی که باشی میپری تو بغلم
وقتی میخوان تورو از بغلم بگیرن خودتو میچسبونی به منو قایم میشی
وقتی یه لحظه از جلوی چشمت دور میشم لب ورمیچینی و بغض میکنی
میگن باید شب ها کمتر بهت شیر بدم تا کم کم وابستگیت کم شه
اما دلم نمیاد
چون تنها وقتی که بدون بازیگوشی بیست دقیقه ی کامل رو شیر میخوری شب ها تو خوابه
میگن باید شب ها تو رو جدا بخوابونم
اما دلم نمیاد
چون تا صبح باید هزار بار ببوسمت
تا صبح باید هزار بار ببینمت
تا صبح باید صدبار پتوت رو بکشم روت
خیلی شیرینی ایلیای من
امیدوارم اثر بدی نداشته باشه کارام...