عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

روش نوین پایین اومدن از تخت!

1393/2/21 1:06
نویسنده : مامان فاطیما
382 بازدید
اشتراک گذاری

کوچولوی قشنگم

امروز هجده ماهه شدی

باید تو رو میبردم برای واکسن زدن

اما چون یه مسافرت نسبتا طولانی در پیش داریم اینکارو موکول کردم به بعد از برگشتنمون

این روزها بیشتر از قبل عاشق بلندی ها هستی

دائم کارای خطرناک میکنی و منو غافلگیر میکنی

قبلا وقتی کاری میخواستم انجام بدم که امکان خرابکاریٍ تو زیاد بود تو رو میذاشتم تو تختت

برات اسباب بازی میذاشتم و مشغول کارم میشدم

دو سه روز پیش همینکارو کردم و تو آشپزخونه مشغول بودم

یهو از پشت سرم گفتی: مامان جون؟!

قلبم واسه چند لحظه از حرکت ایستاد! خیلی ترسیدم!

اول از اینکه یهو جلوم سبز شده بودی

دوم از فکر اینکه کی تو رو آوورده پایین

فکر کردم باباجون اومده!

امدم بیرون اما خبری نبود!!!!!

گذاشتمت تو تخت و جلوت ایستادم!

گفتم ایلیا بیا پایین!!!!

و اینگونه بود که با این صحنه مواجه شدم

(البته با مشابه این صحنه چون این عکس ها رو روز بعدش ازت گرفتم)

 

 

ئ

 

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامانش
20 اردیبهشت 93 17:22
سلام چه قیافه ای هم گرفته هاااااااااااااااا واقعا فرود خوبی داشته هاااااااااااا چه کلاسی هم گذاشتههههههههههههههههههه
خاله مریم
20 اردیبهشت 93 20:49
واااای فاطیما جونم یعنی محمد معین منم وقتی اندازه ایلیا بشه ازین کارا میکنه تا من بخورمش. البته یه کمی هم نگران شدم تخت ایلیا متحرکه عایا؟؟؟ مال محمدمعین متحرکه. نکنه موقع پایین اومدن، تحرک تخت کارشو سخت بکنه؟؟؟؟
خاله حکیمه(مامان غزل)
25 اردیبهشت 93 0:33
الهی قربونشون برم که خیلی مارو می ترسونن خیلی خوب حسّت میکنم فاطمه جون مثلاً وقتی شبها غزل خوابه میشینم پای کامپیوتر مشغول تایپ سوالات دانش آموزام هستم ساعت 2 بامداد غزل دروباز می کنه و بدون اینکه چیزی بگی تا چند دقیقه پشتم می استه وقتی بر می گردم تا چایی بخورم یا کاری کنم یهو قلبم میاد تو دهنم جالبه که تا منو میبینه میزنه زیر گریه انگاری که من اونو می ترسونم
مامان فاطیما
پاسخ
ایلیا هم خیلی از وقتایی که منو میترسونه بعدش میزنه زیر گریه به گمونم خودشم میترسه!!!
خاله حکیمه(مامان غزل)
25 اردیبهشت 93 0:34
گفتی سفر طولانی و اسمی از سفر نبردی !!!!! کجا به سلامتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایشالله که کربلا یا مکّه است. درسته ؟؟؟ بی خبر نری هااااا یادت باشه باید حلالیت بگیری
مامان فاطیما
پاسخ
ما لیاقت نداریم بابا!! من که بهت گفته بودم میرم عروسی!! کت شلوار! منیژه جون!
زهرا و زکریا
19 تیر 93 19:56
برای خوشبخت بودن ، مادر بودن کافیست ! باقی ش با خدا...