عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

تعطیلات در شمال

1393/3/20 14:47
نویسنده : مامان فاطیما
555 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به وروجک کوچولوی خودم

تعطیلات هفته ی گذشته

یعنی چهارده و پانزده و شانزدهم رو رفتیم شمال

هرچند به خودم قول داده بودم تا وقتی بزرگ نشدی دیگه نرم سفر...

اما باباجون اصرار کرد که تعطیلات رو خونه نمونیم

برا همین صبح زود روز چهارشنبه راهی شدیم

ترافیک سنگینی تو جاده بود...

اما هوا فوق العاده بود،

بارون نم نم میبارید ،

نسیم ملایمی میوزید،

تو آروم و سرخوش بودی،

جاده قشنگ بود

و حال ما عالی بود

خاله منیژه و عمو مرتضی و آناهیتا

وحید و خانومش

هم بعد از ظهر اون روز اومدن

برعکس سفر قبل که حسابی اذیت شدم تو این سفر اصلا اذیت نکردی

با آناهیتا بازی میکردی و نمیذاشتی طفلکی پنج دقیقه هم بنشینه

دائم دستش رو میگرفتی و میکشیدیش این طرف و اون طرف

میبردیش پیش مرغ و خروس ها

بهشون میگفتی: بیاه بیاه و براشون نون میریختی

تو این سفر فعل بیا رو یاد گرفتی، و این روزها زیاد ازش استفاده میکنی

میدونی که این فعل برعکس بویو (برو) عمل میکنه

تو خونه دائم تمرین میکنی: مامان بویو! مامان بیاه!

اونجا اونقدر شیطونی میکردی و بازی که وقتی شب میخوابیدی تا صبح حتی برای شیر خوردن بلند نمیشدی

وقتی ما داشتیم دسته جمعی بازی میکردیم تو هم به هیجان میومدی

داد میزدی و توپی رو که ما باهاش بازی میکردیم میخواستی

بعد توپ رو شوت میکردی زیر ماشین و خوشحالی میکردی!!!!!

با هرچیزی خودت رو سرگرم میکردی و لذت میبردی

از صندلی گرفته تا ...

وقتی داشتیم نهار میخوردیم

تو برا خودت بازی میکردی، میرفتی رو بالکن و میومدی چون پرده بود خوشت میومد

بعد پرده رو گرفتی و شروع کردی دور خودت چرخیدن

برات از بازار روز یه کفش تابستونی خریدیم و اون چرخ دستی که تو این عکس دستتٍ

آخه اونی که داشتی رو شکستی!

تو این مدت زیاد خرابکاری کردی

و یه عالمه از اسباب بازیهات رو شکستی که تو پست بعد عکس هاش رو میزارم!!

با عزیز و بابایی رفتیم لب دریا

بابایی تو رو بغل کرد و با هم رفتین روی یه سنگ ایستادین تا دریا رو ببینید

یکدفعه یه موج زد و سرتا پای تو و بابایی خیس شد...

خیلی خیلی خوشت اومد....

هیجان زده شده بودی و میگفتی آب بازییییییییییییییییی

گیر داده بودی بازم بری جلوی آب...

خلاصه سفر خوبی بود

بعد از ظهر روز شونزدهم همه با هم برگشتیم سمت سمنان

اینجا هم گدوکٍ که واسه استراحت ایستادیم

مرسی که پسر خوبی بودی و اذیت نکردی عزیزدلم

وقتی بارون میبارید میرفتی رو تراس میشستی و به صدای بارون گوش میدادی

میگفتی: باااااایون!

* لباسی که تو این عکس تنت کردم مامانی لیلا از مشهد برات آوورده (دستش درد نکنه)

پسندها (10)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

مامان مریم
20 خرداد 93 23:53
به به چه گل پسری ماشالا. ماه پسری ماشالا. شاه پسری ماشالا. قند عسل ماشالا. ایلیا عسل ماشالا. آفرین که اجازه دادی به مامان خوش بگذره
Shasa
21 خرداد 93 13:37
In koocholo to ax avali o kaharie kheili jedie kolan ba hame axaee ke ta alan to weblog didam ke neshan az ye bache bazigosh dashte fargh daran. Albate avalie neshan az ye kodake moteajeb darad ke eb donbale chizist. Ajab shekare lahzehaee : kheili khobe ke safare khobi dashtin.
مامان فاطیما
پاسخ
اره بچه ام متفکرانٍ داشت موچی (مورچه) ها رو تعقیب میکرد مرسی سر میزنی شراره جونم
ANAHITA
22 خرداد 93 13:47
سلام نفس یه لینک مستقیم از دسکتاپم به وبلاگت زدم تا هرروز بتونم ببینمت
مامان فاطیما
پاسخ
عزیزه دلمی خاله جون
ANAHITA
22 خرداد 93 13:48
عشق منی جون منی نفس منی هرچند که دو بار بهم گفتی گاگال
مامان فاطیما
پاسخ
ببخشید آناینا جون خوب اینقد منو نچلون تا بهت نگم بویووووووووو گاگال
مامانش
23 خرداد 93 10:33
به سلامتی .......
مامان فاطیما
پاسخ
سلامت باشی عزیزم
مامانش
23 خرداد 93 10:33
خدا را شکر که این سری مامانو اذیت نکردی
مامان فاطیما
پاسخ
سلام مامانش پرنسس کوچولومون چطوره؟ دیگه حوس پرش نکرده؟!!!!
مامان پارسا
25 خرداد 93 10:00
آفرین به گل پسر که همه جوره خودش رو سرگرم میکنه لباستم خوشکله مبارک باشه
مامان سودابه
25 خرداد 93 22:51
سلام عسلم.ممنون که به وب من و نوه های گلم سر زدید و ما را پسندکردید. بابا این ایلیا جون جگریه ها واسه خودش. هی مامانی اسپند نشه فراموش هواس پرتی و فراموشی خاموش دوست داری کنج صفحه دلم و وبم ثبتت کنم ؟ بگو تا پلاک وبم رو هم بدم دیگه گمم نکنی خووووووو
مامان فاطیما
پاسخ
گمتون نکردم عزیزم من سر میزنم همیشه اما فرصت نظر دادن ندارم از دست شیطونکم
مامان غزل جونی
27 خرداد 93 1:54
آفرین ایلیا خان دیگه مرد شدیهااااااااااااااااااااا
مامان غزل جونی
27 خرداد 93 1:55
چه پسر خوبی خیلی خوبه که همبازی داشته باشی و خیلی خوبه که شمال باغ دارین مارو دعوت نمی کنین؟؟؟؟؟؟
مامان فاطیما
پاسخ
وااااااای خیلی خوشحال میشیم بیاید از اونجا تا خونه ی منیژه جون نیم ساعت بیشتر نیست حتماااااا بیاید