سال نو...
ایلیای من
امروز یازده روز از ورودمون به سال جدید میگذره
لحظه ی تحویل سال نو ، امسال نیمه شب بود
برای همین بر خلاف دو سالِ گذشته امسال تو خونه بودیم
تو ساعت نه شب خوابیدی و من و باباجون تا موقع تحویل سال بیدار بودیم
صبح اولین روز سال نو با هم رفتیم خونه ی بابابزرگ چون مامانی و بابایی هم اونجا بودن...
تا نزدیک ظهر اونجا بودیم و برای نهار رفتیم خونه ی عزیز و بابایی
روز دوم و سوم و چهارم و پنجم رو از صبح خونه ی مامانی بودیم
روز ششم خونه ی عزیز
و روز هفتم دید و بازدید از خاله ها و دایی ها...
خلاصه که از اول سال جدید تا امروز فقط یک روز رو خونه بودیم...
امسال زیاد به دید و بازدید نرفتیم
اما خاطره ی همون جاهایی رو هم که رفتیم برات مینویسم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی