هوای بهاری...
ایلیای من
قبلا بارها تو پست هام برات نوشتم که عااااشق بارونی
همینکه صدای بارون رو میشنوی با ذوق بالا و پایین میپری
و میگی: دایه بایون می با یه! (داره بارون میباره)
تو یکی از همین روزا که خونه ی عزیز طاهره بودیم
هوا ابری شد و بارون شروع به باریدن کرد
همینکه از پنجره دیدی داره بارون میباره، ازمون خواستی که ببریمت بیرون
و بعد هم که رفتی زیر بارون گیر دادی که چتر میخوای
اما چون چتر نداشتیم داداش حمید دست به یک ابتکار زد
و برات چتر درست کرد...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی