عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

افطار در شهمیرزاد

1394/5/7 10:55
نویسنده : مامان فاطیما
501 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم

مدتی  بود که باباجون ازمون میخواس که با دوستاش بریم بیرون اما واقعا برام سخت بود

چون میدونم تو وقتی با آدمای جدید روبرو میشی کمی سخت ارتباط برقرار میکنی

خلاصه که یکی از روزای آخر ماه رمضون رفتیم شهمیرزاد به خونه ی یکی از دوستای باباجون

وقتی وارد شدیم تا نیم ساعتی بهونه گیری میکردی که بریم

اما وقتی اذان گفتن و با بچه ها سر سفره ی افطار نشستی کم کم یخت باز شد

از راست به چپ: محمد یاسین کاشی، محمد یاسین شهروی، ایلیا جون، فاطمه زهرا شهروی

اون شب خاله ها و عمو ها اونقد با مهربونی باهات بازی کردن که زودتر از انتظارم باهاشون گرم گرفتی

بعد افطار رفتیم تو فضای سبز نشستیم

برا اولین بار با بچه ها قایم موشک بازی کردی

و چقدر از این بازی خوشت اومد!!

و بعد هم درست کردن آتش و خوردن کباب داغ حسابی اون شب رو یه شب خاطره انگیز کرد برات

نکته ی جالب اینجا بود که آخر شب وقتی بهت میگفتیم وقت رفتنِ و باید بریم!

میگفتی : نههههههههههه همینجا بمونیم

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

آناینا
12 مرداد 94 19:17
ای جوووونم چقدر بامزه با بچه ها نشسته قربونت برمممممممم ایلیا جوووونمممم
محمدیاسین شهروی
4 آذر 94 22:32
سلام به ما هم خیلی خوش گذشت انشاالله با داداشی دوباره بریم گردش باخانواده