دوستان من
عزیز مادر
ماه گذشته یک صبح گرم
قراری دوستانه گذاشتم با دوستانی که مدت ها ازشون بی خبر بودم
سه تا از دوستانم بچه هایی به سن تو داشتن، که تو چند ماهی ازشون بزرگتر بودی
به رسم دوران دانشجویی قرارمون تو امامزاده علی بن جعفر بود
و چون تو خیلی اونجا رو دوست داری حدس میزدم روز خوبی در پیش داشته باشیم
تا حدودی هم بود
تا وقتی که تو حیاط بودیم عالی بودی
داخل امامزاده هم نیم ساعتی خوب بودی
اما همینکه نی نی ها گیر دادن به وسیله های تو
بنای ناسازگاری گذاشتی
کلا خیلی حساسی که کسی به وسیله هات دست بزنه خصوصا کلاهت!
دایم سر نی نی ها رو گرم میکردم که کاری به وسیله های تو نداشته باشن
اما تو تا جایی که میشد کلاهت رو کشیده بودی پایین و میگفتی بریم خونمون
اینم عکس علی کوچولو که دیرتر از بقیه اومد...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی