عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

مهمانی

1394/8/12 11:10
نویسنده : مامان فاطیما
326 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم

یکشنبه ای که گذشت، برای شام مهمون خونه ی خاله فرنگیس (خاله ی باباجون) بودیم

همونطور که میدونی خاله فرنگیس سه تا نوه به سن و سال ت داره

دوتاشون دقیقا هم سن تو و یکی یک سال بزرگتر

دو تا نوه ی دیگه ی خاله فرنگیس کمی بزرگترن

اون شب خونه ی خاله با وجود شما بچه ها پر بود از سر و صدا 

وقتی رفتیم واسه پنج دقیقه کنار باباجون نشستی و بعد...

شدی یکی از جمع اونا

همش میترسیدم نکنه بلایی سر همدیگه بیارید

آخه بر خلاف قبل که وقتی یکی تو رو میزد یا هل میداد شروع میکردی به گریه و میومدی پیش من

جدیدا وقتی کسی هلت میده تو هم هلش میدی

یا وقتی کسیتو رو میزنه دستاش رو محکم میگیری که دیگه نتونه بزنه

چون خجالت میکشیدم تو جمع دائم دنبالت راه بیفتم

و ببینم که شما وروجکا کاری نکنید

همتون رو جمع کردم تو اتاق پیش خودم و در اتاق رو بستم

اون شب از بازی با بچه ها خیلی خوشت اومد و بازیهای جدید ازشون یاد گرفتی

از راست به چپ: ایلیای عزیزم، امیر عباس جون، یاسین جون، حسین جون

اون شب یاد گرفتی بجای اینکه برای پختن غذای تخیلی مثل خونه ی خودمون 

هرچی ظرف و قابلمه اس از کابینت بریزی بیرون

با دستمال کاغذی غذای تخیلی درست کنی

با شیشه ی خالی نوشابه نوحه بخونی

ببعی بشی و یه هاپو دنبالتون کنه (البته تو همش میگفتی من شیر و پلنگم!!) و ...

 

 

ایلیا و کوثر جون

 

دست خاله جون درد نکنه

اون شب خیلی به هممون خوش گذشت...

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامانه شایلین
21 آبان 94 16:43
ای جوووووووووووونم چه پسملی!! چه اسم زیبایی ایلیا