عصر پدر و پسرونه
عزیزکم
با اومدن داداش کمی شرایط تغییر کرده
تو چند ماه اخیر بیرون رفتنمون کم شده بود
و تو این مدت کلا بیرون رفتنمون تعطیل شده!
صبح همین که از خواب بیدار میشی یک کدوم از بابایی ها میان دنبالمون و میریم خونشون
کل روز خونه اوناییم و آخر شب برمیگردیم
دو سه روز پیش که خونه بودیم (کلا تو این مدت دو روز خونه بودیم!)
به باباعلی گفتم بعد از ظهر تو رو ببره بیرون تا کمی روحیه ات تغییر کنه...
باباجون پیشنهاد داد چهار تایی بریم
اما خوب من ترسیدم با داداش از ماشین پیاده شم
اما تو و بابا یه عصر خوب داشتید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی