ایلیا و حدیث
چند وقت پیش خونه مامانی شون جلسه قرآن بود
صبح زود تو رو بیدار کردم که بریم اونجا
کمی خواب آلود بودی
اما همینکه زنگ زدم اونجا و صدای حدیث رو شنیدم و بهت گفتم حدیث جون اونجاس
خواب از سرت پرید
وقتی رفتیم اونجا تا ظهر با حدیث جون بازی کردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی