راه افتادییییییییییییییی آیا؟
ایلیای نازنینم
قشنگترین بهونه ی زندگیمون
چند وقتٍ (تقریباً از اول شهریور) که دستت رو به وسایل خونه میگیری و بلند میشی
بعد دستت رو ول میکنی
یکی دو قدم میای و تق میفتی... گاهی یه قدم بیشتر و گاهی یه قدم کمتر
نمیدونستم اسم اینکار راه افتادنٍ آیا؟
هفدهم شهریور واسه اولین بار خونه ی بابایی عبدالله که بودیم گیر دادی به یه تیکه کاغذ
وقتی می ایستادی و دستات رو ول میکردیم میرفتی دنبالش
و توی یک لحظه ی استثنایی شش قدم برداشتی
نه ماه و بیست و شش روزگی!
هنوز نمیدونستم باید بیام تو وبلاگت بنویسم راه افتادی یا نه!
بیست و هشتم شهریور که خونه ی آقاجون بودیم
داشتی با آقاجون بازی میکردی
که میونِ بازی خودت دستت رو روی زمین گذاشتی و بلند شدی
و اینطوری یکی از مرحله های مهم راه افتادن رو پشت سر گذاشتی
خیلی وقتٍ که سعی میکنی دستت رو بزاری رو زمین و بلند شی
اما همینکه دستت رو میزاری رو زمین
پاهاتو بلند میکنی و سرتو میاری پایین
از زیر پات ما رو میبینی
شیطونیت اجااازه نمیده
میگی دََََََََََََ...
و با دَیی گفتن ما میزنی زیر خنده و از اون حالت در میای...
(حالت بامزه ایٍ، مثه پشتک زدن، عکسشو میزارم برات.)
خلاصه روز به روز راه رفتنت بیشتر میشه و الان رکوردٍ چهار متر رو داری
اما خوب هنوز به طور کامل تعادل نداری
و من نمیدونم باید بنویسم
ایلیای من راه افتاد آیا؟