عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

مادرانه

1392/11/20 12:32
نویسنده : مامان فاطیما
363 بازدید
اشتراک گذاری

نوشتن سخت شده

بهانه گیر میشوی وقتی کنارت نباشم

هم بازی ات شده ام، کوچک شده ام

پانزده ماهه

افتادن عروسکت از بالای تخت همانقدر که تو را میخنداند مرا هم میخنداند...

همانقدر که تو از دویدن در حیاط خانه هیجان زده میشوی من هم از پا بپای تو دویدن سرمست میشوم

توپ بازی میکنیم، نقاشی میکشیم

زبان کودکی را میفهمم

آب بازی میکنیم، با دست غذا میخوریم

شعرهای کودکانه میخوانیم و دست میزنیم

دست در دست هم میچرخیم

...

همینکه دفتر خاطراتت را می آورم و شروع به نوشتن میکنم

کنارم مینشینی و دفتر را از میان دستانم میکشی

به یادم می آوری

آهای!

کودک پانزده ماهه نوشتن نمیداند!

و من کوچک میشوم و پابپای تو برگه های کاغذ را پاره میکنم و میخندم

...

من در عجبم!

قبل از بدنیا آمدنت، چگونه نفس میکشیده ام در هوایی که تو در ان نفس نمیکشیدی!

چگونه زنده بودم بدون حس زیبای مادر بودن!!

...

خدایا!

به حق پاکترین بندگانت طعم شیرین مادر بودن را به تمام زن ها بچشان...

ایلیا

(این عکس از زیر میز تلویزیون گرفته شده! تو اون زیر چکار میکنی! بماند!!)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سایداجون
22 بهمن 92 23:42
چه قشنگ احساست را منتقل میکنی. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم فاطمه جان