عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

روز مادر

1393/2/10 22:34
نویسنده : مامان فاطیما
310 بازدید
اشتراک گذاری

ایلیا جان

سی و یکم فروردین روز مادر بود

اول از همه این روز رو به مادر نازنینم و مادر شوهر عزیزم تبریک میگم

و بعد...

امسال روز مادر متفاوت بود با همه ی روزهای مادر

حس و حال جشن نبود

حس و حال شادی نبود

دلم گرفته بود

یکی دو روز قبلش بهمون خبر دادن مادر بزرگم ناخوش شده

ما رو نمیشناخت...

سخت صحبت میکرد...

روزٍ مادر تو بیمارستان بستری بود و عزیز طاهره پیشش بود...

عزیز جون مثه یه پروانه دور مادرش میچرخید

رو صورتش دست میکشید و میبوسیدش

غذا میذاشت تو دهنش

لباس هاش رو تمیز میکرد

آروم کنار گوشش میگفت نترس من همیشه پیشتم

و وقتی مادر بزرگم اونو نمیدید آروم آروم اشک میریخت

از دیدن این صحنه ها بغض میکردم

چه حسٍ عجیبیه حسٍ مادر و فرزندی و مادرم چه خوب به جا میاوورد وظیفه ی فرزندی رو...

خیلی تلخ بود

دیدنٍ کسی که روزی واسه خودش صاحب نظر و بزرگ خانواده بوده تو همچین شرایطی

پسرکم

مامان بزرگٍ باباعلی هم ناخوشٍ

و من حالا حسٍ تلخٍ مامانی رو میفهمم

وقتی مادرش رو تو این شرایط میبینه

مادری که یک روز خونه اش پر از شادی و خنده بوده

مادری که یک روز سنگ صبور دخترش بوده

مادری که یک روز دخترش سرش رو میذاشته رو پاهاش

حالا ساکت و آروم یک جا نشسته

حالا فقط یک لبخندش اون رو دلخوش میکنه...

خدای من

تو قادرٍ مطلقی

کافیٍ تو بخوای و محالٍ که نشه

خدای من

به حقٍ بانوی دو جهان فاطمه ی زهرا (س) هر دو مادر بزرگ رو شفا بده...

آمین

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامانش
10 اردیبهشت 93 19:10
وای خدا بد نده................... به امید خدا...خداکنه زودتر شفا بگیره
مامانش
10 اردیبهشت 93 19:10
امین