عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

دوست کوچولوی تو * محمد کیان*

1393/3/11 13:57
نویسنده : مامان فاطیما
893 بازدید
اشتراک گذاری

امروز یکشنبه

صبح که بیدار شدی رفتی طرف حموم که بریم اب بازی...

بوسیدمت و گفتم میخوایم بریم ددر!

خیلی خوشحال شدی، چون معمولا این پیشنهاد از طرف توء و ما ناچار به اجابت

صبحونه خوردی، لباس پوشیدیم و رفتیم سمت خونه ی محمد کیان جون...

محمد کیان جون گل پسره دوست خوبِ من زهراس

متولد شانزدهمین روز از مهر ماه سال نود و دو

بالاخره بعد از هشت ماه فرصتی شد تا بریم دیدنشون

یازده ماه از تو کوچیکتره

مثه تو نی نی ها رو خیلی دوست داره و وقتی تو رو دید خیلی خوشحال شد

یه نی نیِ شیطون که تو کل مدتی که اونجا بودیم دلش نمیخواست بشینه

همینکه صدای موسیقی رو می شنید  تند و تند نانای میکرد

اونقدر ناز و خواستنی می خندید که آدم دلش میخواست قورتش بده

و اما ایلیای من...

وقتی رفتیم خونه ی محمد کیان جون، همینکه وارد راهروی خونه شدیم

طبق عادت همیشگیت که از جاهای تنگ و بسته بدت میاد شروع کردی به گریه کردن

وقتی هم که وارد خونشون شدیم

طوری به من چسبیده بودی که حتی نتونستم با دوستم روبوسی کنم خندونک

و به محض ورود من مجبور شدم مستقیما تو رو ببرم به اتاق محمدکیان جون

تو اتاقش همینکه چشمت به استخر توپ هاش افتاد گل از گلت شکفت و گریه یادت رفت...

میگفتی توپ آب بازیییی!

استخر توپ به پذیرایی منتقل شد و اینگونه بود که یخ تو باز شد

وقتی نی نی رو دیدم و به این فکر کردم که سال پیش تو اینقدری بودی

دلم خواست تا آسمون پر بکشم و دست های خدا رو ببوسم

چقدر بزرگِ خدایی که تو رو آفریده...

وقتی میبینم با بچه ها انقدر خوب کنار میای و دوسشون داری

دلم میخواد یه خواهر یا برادر کوچولو داشته باشی تا همبازیت بشه

اما وقتی دیدم اصرار داشتی پاپ کورن بدی به نی نی و

رو صندلیش تابش بدی

دستش رو بگیری و با خودت ببریش

و بغلش کنی!!!

فهمیدم که الان خیلی زوده!

خلاصه روز خوبی بود

تو هم خیلی خوب همکاری کردی من به فدای تو پسر بزرگِ من...

 

 

 

پسندها (12)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

Shasa
11 خرداد 93 23:19
In gol pesar chera to axa faghat bala ro negah mikone? Kheili khobe onja khaterate roozane minevisii Shad bashin o salamat
مامان فاطیما
پاسخ
آفرین به پتروس نکته سنج خودم همین کارا رو کردی خانوم دکتر شدی دیگه ایلیا و محمد کیان وقتی کنار هم مینشستن به هم نگاه میکردن و به دوربین نگاه نمیکردن من دستم رو میاووردم بالا تا توجهشون جلب بشه الان که عکس ها رو دیدم انگار زیادی دستم رو بالا بردم طفلی بچه ها سر به هوا افتادن تو عکس ها
مامانه ملیکا
12 خرداد 93 2:36
سلام عزیزم وبلاگ بروزی دارید خیلی خوبه که اینقدر فعال هستید از وبلاگتون خوشم میاد مخصوصا از نی نی نازتون خدا حفظش کنه
مامان فاطیما
پاسخ
مرسی عزیزم همیشه انقدر فعال و به روز نیستم شما لطف داری گلم
خاله مریم
12 خرداد 93 13:15
الهی فدای ایلیاس نازم بشم. دلم واسش یه ذره شده.
مامان فاطیما
پاسخ
راست میگی خاله جون؟ پس هماهنگ کنیم همدیگه رو ببینیم
مامان حدیث جون
12 خرداد 93 14:56
عشق تکرار آدم و حواست سیب ممنوعه ی بهشت خداست عشق یک واژه ی جدیدی نیست ماجرای قدیمی دنیاست مثل یک ماه اول ماه است گاه پیدا و گاه نا پیداست نسل ماه نسل عاشقند اصلا عاشقی شغل خانواده ی ماست عشق مشق شب بزرگان است مثل سجاده ای که رو به خداست عشق این روزگار اباالفضل است صد و سی و سه بار اباالفضل است اباالفضل ...
ღايـــليـــــــــا شاهـــزاده كوچولوي مامان و باباღ
12 خرداد 93 22:03
مــــرد بـاس وقـتـی مـیـره خونــــه .. سـر ِ زنـش ی عـربــده بـکشــه بـگـه هـی دخـتـره بـابـات .. بـیـا تـو بـغـلـم کـه سـرم واســه بـوسیــدنـت درد مـیـکنـــه
خاله مریم
18 خرداد 93 9:39
آره آره راست میگم بهماهنگیم.
مامان فاطیما
پاسخ
بزار خاله حکیمه از فیروزکوه بیاد میهماهنگیم بریم بیرون
الهام مامان علیرضا
18 خرداد 93 18:57
چه هم بازی توپی داری عزیزم خوش به حالت
Shasa
19 خرداد 93 11:27
Va hamchenan montazere roozhae bad az in gardesh. Mamane Iliya kojaee?
مامان فاطیما
پاسخ
شراره جونم این بزرگوار امان نمیده بیام بنویسم!!!! مرسی زنگ زدی
ANAHITA
25 خرداد 93 14:53
ایلیا خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم
مامان فاطیما
پاسخ
ایلیا هم تو رو خیلی دوست داه اناینا جونم