عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

کتاب

1393/3/31 13:48
نویسنده : مامان فاطیما
424 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم

تو این نوزده ماهی که بدنیا اومدی و البته چند ماه قبلش برات زیاد کتاب گرفتیم

اما چیز زیادی ازشون نمونده

بسکه کتاب دوست داری!

هم خوندنش! هم پاره کردنش!!

چند روز پیش با باباجون رفتیم و چندتایی کتاب جدید برات خریدیم

قرار گذاشتیم از این به بعد هر ماهگرد یه کتاب برات بخریم...

راستش به نظرم همینکه کتاب رو بدم دستت، هرچند ممکن پاره شون کنی

نتیجه ی مثبتی داره! اما اکثرا مخالفن و میگن پاره کردن کتاب ها عادت میشه برات!

از کتاب های قدیمیت همین چندتا سالم مونده!!

 

* کتاب شب بخیر خرس کوچولو رو وقتی تو دلم بودی برات میخوندم، هنوزم میخونم...

خوندنش بهم انرژی میده، بیاد روزهایی که منتظر اومدنت بودم میفتم

یعنی تو هیچ حس خاصی داری به این کتاب؟!

 

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

Shasa
31 خرداد 93 14:08
Be nazar omre ketabae khone shoma kotahe Ketab "to mitoni" jaleb be nazar miad, hamintore? Rasti in chand rooz naboodi hey omadam didam posti nist ama alan suprise shodam koli posttttttt Rooze khobi dahste bashid.
مامان فاطیما
پاسخ
شراره جون فرصت نمیده که بیام زود به زود آپ کنم همینکه یه روز پیش میاد بین روز بخوابه سریع میام و به روز میکنم *** تو اون کتاب از لغاتی استفاده شده که به نظرم درکش واسه سن ایلیا خیلی سخته!! اما خوب لااقل با این کلمات اشنا میشه!!
مامان غزل جون
2 تیر 93 0:04
1- شیر زورگو 2- گربه های اشرافی 3- پسر شجاع 4- تو می تونی فاطمه جونم، واقعا فکر میکنی با این کتابهایی که براش میخری، ماشین و موتور و اسباب بازیهاش بازم سالم میمونن. به سن و سالش توجه کن و مجموعه های تاتی براش بخر احتمالا اگه تو مدرسه بچه هارو بزنه بهش میگی: آفرین مامان. محکم تر بزن
مامان فاطیما
پاسخ
پسرشجاع و تو میتونی مناسب سنشه خیلی هم عالی بچه های جینگیلی هم واقعا خوبه اما شیر زورگو و گربه های اشرافی رو واسه شکل هاش گرفتم از مجموعه ی تاتی یکی دو تا رو داره کاملش رو پیدا نکردم از کجا گرفتی؟! حقیقتا نمیگم آفرین محکم تر بزن اما وقتی کسی چیزی ازش میگیره و با گریه میاد پیشم بهش میگم خودت برو ازش بگیر راستش دلم میخواد خودش بگیره حتی شده با زور دلم میخواد شجاع باشه
ANAHITA
5 تیر 93 11:50
سلام ایلیا جون دست مامان فاطیما و بابا علی درد نکنه چه کتاب های قشنگی برات گرفتن ایلیا جون تو مثل یه غنچه بودی که زحمات مادر و پدرت تو رو به یه گل زیبا تبدیل خواهد کرد پس اینو بدون که باید وقتی بزرگ شدی این زحمتارو جبران کنی ایلیا جونم امیدوارم در سایه حق تعالی و پدر و مادرت در جایی که همه ی خوشبختی ها جمع شده اند تو به نهایت موفقیت برسی ...... و چه زیباست که یک عمر زحمت یک مادر به ثمر مینشییند ....... شاد باشی و سلامت
مامان فاطیما
پاسخ
مرسی عزیزم راستی بابت کتاب هایی که برا ایلیا اووردی هم ممنون
ANAHITA
7 تیر 93 20:56
سلام ایلیای گلم خوشحال که دو روز متوالی رو در کنار تو سپری کردم و تونستم 48 ساعت از زندگی ام را با دوست و پسر خاله ی کوچیکم بگذرونم اگه بدونی که از کار امروزت و حرفای قشنگت چه قدر شگفت زده شدم حتما تو هم ذوق زده شدی امیدوارم مامان فاطیما این کار کوچیک و خاطره ی چند دقیقه ای رو که با هم داشتیم رو غنیمت بشمره و این کار جالبت رو یه گوشه ای از دفترچه خاطراتت بنویسه تا هر وقت بزرگ شدی بدونی یه روز از زندگی یه نفر رو ساختی ایلیا جونم مرسی مرسی واقعا ممنونم مامان فاطیما از طرف من ایلیا رو ببوس
مامان فاطیما
پاسخ
عزیزم حتما بزودی وبلاگش رو اپ میکنم با خاطرات شمال مرسی
ANAHITA
8 تیر 93 20:19
ایلیا ی عزیزم ترو خدا یه فرصتی به مامان بده تا بیاد و وبلاگت رو به روز کنه تا هین لحظه در امروز این سومین باره به وبلاگت سر زدم باشه گلم ؟
مامان فاطیما
پاسخ
الهی بگردم آره خاله اصلا فرصت نمیدهههههه