عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

شماااااااال

1393/5/4 13:30
نویسنده : مامان فاطیما
283 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

باز هم تعطیلات و باز هم شمال همراه با خاله ها و دایی ها

هوا فوق العاده گرم بود

من کلافه از گرمای هوا و شیطنت هایت،  تو اما حسابی خوشحال از تعدد پنکه ها!!!

دائم دستور صادر میفرمودی

پنتی کامبوش!!! پنتی دوشن!!! پنتی این دا!!!!

تا اینکه آخر پنکه کوچولوی عزیزشون رو شکستی...

جدیدا خیلی خوب با علیرضا همبازی میشی

قبلا اون فقط سرت رو گرم میکرد الان پا به پاااش بازی میکنی

روز اول من از شدت گرما سردرد گرفته بودم

رفتم تو ماشین باباجون خوابیدم و تو دو ساعتی پیش آناهیتا بودی!!

وقتی اومدم تو خونه آناهیتا طفلی نا نداش حرف بزن!!!

ماشاالله خیلی شیطون و پر انرژی هستی...

وقتی میگن آرومی...

فقط لبخند میزنم و میگم آره

فقط کسی که چند ساعت پیشت باشه میفهمه چه زلزله ای هستی کوچولوی من ...

چند شب پیش با یکی از دوستای باباجون رفته بودیم پارک

دو تا دسته گل داره

ظاهره خانوم و آقا مهدی....

آقا مهدی کوچیک که بود، سه سال پیش، وقتی میومد خونمون خیلی خیلی شیطونی میکرد!!!

مامان و بابای مهدی میگفتن مهدی شهره اس تو شیطنت

اون شب تو اون پارک تو انقدر شیطونی کردی که مامان بابای مهدی کم آووردن!!!

میگفتن از پسرک ما هم شیطون تره ایلیای شما!!!

چند وقتی هستی که خیلی زیاد به گرفتن عکس علاقمند شدی

همینکه دوربین رو میبینی تو دستمون

میگی دوبین بیده

و بعد میچرخی تو خونه و برا خودت از همه چی عکس میگیری

بعد هم حسابی ذوق میکنی

این اولین عکسیٍ که گرفتی

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامانش
4 مرداد 93 15:56
به سلامتی متنظر عکسها شمال بودیم چقدر دیر اپ کر دی
مامان فاطیما
پاسخ
سلامت باشی عزیزم فرصت نشد دلم برا حدیث جون خیلی تنگ شده
مامان غزل جون
6 مرداد 93 11:38
طفلی این بچه هامون از بس دست ما دوربین دیدن، احتمالش زیاده که عکاس بشن
مامان فاطیما
پاسخ
ارهههههه دیگه نمیزاره ازش عکس بگیرم ببین چند تا پست آخرم بدون عکسه! همین دوربین میبینه دوبین بیده عکس!!
مامان غزل جون
6 مرداد 93 11:39
الان خونه ی شمالتون، وطن دومت میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی میری اونجا روزه داری ؟؟؟؟؟؟ خوشبحالتون که بابات پول داره
مامان فاطیما
پاسخ
نه بابا!!! خونشون رو اجاااره کردن!! میریم به قسط سفر و تفریح یه روز روزه نگرفتم
مامان غزل جون
6 مرداد 93 11:46
علیرضا کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چقد باحال باهم روی میز شیرجه زدن اینقد از شیطنت پسربچه ها خوشم میاد
مامان فاطیما
پاسخ
برادر زاده ام آره خیلی شیرینه
آناهیتا
25 مرداد 93 14:28
سلام خاله میگم عکاسی ایلیا حسابی به مامانش رفته مثل مامانش عکسای هنری میگیره ولی خدایی با این که اولین عکسش بوده بازهم خیلی خوب شده از جای مورد علاقش میز کامپیوتر هم گرفته هزار ماشاالله