تولد مامان فاطیما...
بیست و دوم مرداد
یه روز معمولی مثل بقیه ی روزا بود...
ساعت ده دقیقه به هفت صبح از خواب بیدار شدم
اما چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که فهمیدم
امروز اونقدرا هم معمولی نیست
باباجون حسابی غافلگیرم کرد
یه شاخه رز زرد (من عاشق رز زردم) از طرف خودش
یه شاخه رز قرمز از طرف ایلیا
یه شیشه ادکلن خیلی خوشبو از طرف ایلیا
و یه گوشیٍ قشنگ از طرف خودش...
شب هم یه دور همی ِ کوچیک خونه ی عزیز جون
ممنون همسرم، ممنون پسرکم
ممنون برای این همه خوشبختی که با حضورتون به من هدیه دادید
ردپایت در تمام خاطرات شیرین زندگیم هست...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی