عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

یک عصردوستانه

1393/5/29 2:19
نویسنده : مامان فاطیما
451 بازدید
اشتراک گذاری

ایلیای مادر

امروز بعد از ظهر با خاله حکیمه و غزل جون رفتیم بیرون

تا هم خرید کنیم هم تو و غزل جون کمی بازی کنید

طبق معمول با ورود با پاساژها بهانه گیر و بی حوصله شدی

اما با دیدن کولر توی یکی از مغازه ها گل از گلت شکفت و به ما رخصت خرید کردن دادی

رفتیم پارک و تو با غزل جون کلی بازی کردید

سرسره و اسب سواری و تماشای بچه های دوچرخه سوار و اسکیت سوار

بعد هم رفتیم امامزاده

صدای قرآن رو که شنیدی گفتی: اذانه؟

رفتیم داخل امامزاده و تو با دیدن اون همه پنکه حسابی به وجد اومدی

زودتر از من و خاله حکیمه متوجه پنکه ها شدی

و اون ها رو نشونمون دادی

بعد هم تو وغزل جون نماز خوندید

 بیسیار دوستانه خندونک پفیلا و شیر عسل خوردید

دو ساعت کنار هم بودیم اما  اصلا نفهمیدیم زمان چطور گذشت...

یه بلندگو اونجا بود که بالای بیست بار پرسیدی

مامان این چی یه؟!

و بالاخره اسمش رو یاد گرفتی

در آخر خاله حکیمه اصراره زیادی کرد که تو بگی قسطنتنیه

اما تو با بهت و حیرت نگاش میکردی!!خندونک

بعد از ظهر خیلی خوبی بود خاله حکیمه و غزل جون ممنون

 

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامانش
29 مرداد 93 8:30
خریداتون هم گذاشتید هاااااااااان **اون لباس صورتی بنفشه؟؟
مامان فاطیما
پاسخ
آرهههه حکیمه گذاشت واسه یادگاری بمونه هدیه ی تولد سایدا جون
مامانش
29 مرداد 93 8:33
راستی یادت گفتی کتاب می خری وایلیا شاید پاره کنه... من یه چند وقت پیش یه کتاب گرفتم که خب هربرگش کاور و ابر داره وسبکه اما خب یه کوچولوگرون بود نمیشه از سری اون چند جلد خرید اما اون هفته ای یه کتاب داستان گرفتم و در یه عمل ابتکاری از این چسبای شیشه مات کن هست زدم به برگه هاش عالی شد نه پاره میشه نه حدیث روش چشم چشم میکشه
آناهیتا
2 شهریور 93 22:47
من برا این بچه بمیرم خوبه آخه یه نفر چه قدر میتونه ماه باشه هان واقعا چه قدر خوب نه به من بگو چه قدر
آناهیتا
2 شهریور 93 22:48
ماشاالله چه قدر این دختر کوچولو خوشگله مثل ایلیای ما ای جان چه ناز باهم نماز جماعت میخونن.......