عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

مهمونی خونه ی عزیز...

1393/6/9 11:18
نویسنده : مامان فاطیما
426 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مادر

دختره خونه ی عزیز و بابایی که بودم یکی از قشنگ ترین قسمت های زندگی

دور همی های عموها و عمه ها بود

هر ده روز یکی دعوت میکرد و همه دور هم جمع میشدیم

جمع شلوغ جوونای فامیل جمع بود

چند شب پیش یکی از این دور همی ها خونه ی عزیزشون بود

بعد از بدنیا اومدن تو ما خیلی کم تو این مهمونی ها شرکت میکنیم

چون تو توی جمع احساس راحتی نمیکنی

اما سه شنبه که عزیزشون مهمون داشتن عزیز اصرار کرد ما هم باشیم

خلاصه با ترس و لرز و فکر اینکه اونقدر بهونه گیری میکنی که

نمیذاری حتی پنج دقیقه تو جمع بمونم ساعت پنج بعداز ظهر رفتم

مهمونا یکی یکی میومدن

وقتی میومدن تو با خوشرویی بهشون سلام میکردی

دست میدادی

براشون شعر میخوندی

جواب سوالاشون رو میدادی!

هیچ کاری هم با من نداشتی!

وقتی هم که عمو کوچیکه با دو تا گل دختر و آقا پسرش (عاطفه و مبینا و مهدی) اومدن

دیگه اصلا سراغی از من نگرفتی

رفتی بغلشون نشستی عاطفه برات کتاب میخوند و با مبینا بازی میکردی

بعد از شام هم با داداشی رفتی تو اطاقٍ بالا

اونقدر باهات بازی کرد و تو خندیدی که تموم خونه پر بود از صدای خنده ات...

پسندها (1)

نظرات (3)

مامانش
9 شهریور 93 16:40
بابا هنرمند چگونه این عکسارو درست کردی اموزش لطفا..............
مامان فاطیما
پاسخ
چندتا برنامه ی کار با عکس از اینترنت دانلود کردم خیلی جالبه اسمش رو برات میفرستم
مامان عطرین
9 شهریور 93 19:08
فاطمه جون ممنون از محبتت توی وبم جوابتو دادم
مامان فاطیما
پاسخ
فدات شم
آناهیتا
10 شهریور 93 13:35
سلام خوشحالم که بهش خوش گذشته اما در مورد بازی کردن و دوست شدنش با مبینا نظری ندارم
مامان فاطیما
پاسخ
آنایناااااااااای حسووووود عزیزم در هر حال عشق اولش تویی