عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

نگرانی های پاییزی...

1393/5/31 18:57
نویسنده : مامان فاطیما
528 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای گرم تابستون کم کم داره تموم میشه

نم نم  سوز سرد پاییزی مهمون غروب های تابستونیمون شده

و من نگرانم

نگران از اینکه چطور به پسرکم بگم وقتی خونه ایم  دیگه روزی سه بار نمیتونه بره حموم

و بعد از حموم تو خونه با حوله چرخ بزنه

نگران از اینکه چطور باید به پسرک کوچولوم بگم دیگه نمیتونه

ظهر بره تو حیاط خونه ی عزیز و با شلنگ آب دنبال آناهیتا کنه

و یکی دو ساعت مثه موش آبکشیده دوتایی تو حیاط آب بازی کنن!!!

دیگه نمیتونه با علی و علیرضا بره آب بازی!

دیگه نمیتونه بعداز ظهر ها به بهونه ی آب دادن به گل های مامانیشون بره تو حیاط

و خودش رو به همراه حیاط و گل ها آبیاری کنه!

دیگه نمیتونه روزی چهار تا بستنی بخوره!!

چطور به پسرک بیست و چند ماهه ام بگم که مدرسه ها داره باز میشه

وقتی صبح بریم خونه ی مامانی یا عریز کسی نیست که همبازیش بشه

و بعد از برگشتنشون از مدرسه

نباید مزاحم درس خوندن عمه عارفه و آناهیتا جون و داداش حمید بشه؟!

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (5)

مامانش
9 شهریور 93 16:39
سلام ایلیا جان ماشاا... مادر چه متن شیوا و رسایی دارن احسنت
مامان فاطیما
پاسخ
خجالت زده میفرمایید عزیزجان
ملیحه
9 شهریور 93 16:58
عالی بود
anahita
10 شهریور 93 13:29
اگه برات سخته بهش نگو من ترک تحصیل میکنم میام باهاش بازی میکنم بزرگ که شد با هم درس میخونیم
آناهیتا
10 شهریور 93 13:33
واقعا سخته جدی روزی چهارتا بستنی میخوره ...... یا امام غریب
مامان فاطیما
پاسخ
نه اینکه خودت کمتر میخوری؟! عکس کشوی فریزرتون رو بزارم اینجا رسوات کنم!
خاله ستاره
10 شهریور 93 21:42
چار تا بستی تو یه روز؟؟؟ کچلِ شیوید خاله
مامان فاطیما
پاسخ
عزیزم هربار که چشمش به در فریزر میفته میگه بستنی اوایل زورش نمیرسید در فریزر رو باز کنه الان دیگه به ما نمیگه خودش باز میکنه از کشوی اول بستنی رو برمیداره شرق در رو به هم میکوبه و حتما هم باید جلوی تلویزیون بشینه بستنی بخوره