عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

کارگاه بازی مادر و کودک (2)

1393/11/26 11:31
نویسنده : مامان فاطیما
423 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

پنج شنبه ی هفته ی پیش جلسه ی دوم کارگاه برگزار شد

بهمون گفته بودن لبو ی پخته رو توی یک ظرف و اب لبو رو توی یک شیشه بریزیم و با خودمون ببریم

از شب قبلش که داشتم وسیله ها رو اماده میکردم بهت نشون دادم

و گفتم که میخوایم بریم با بچه ها نقاشی بکشیم

وقتی رسیدیم نزدیک به محل کلاس دوباره بهونه گیر شدی

دلت نمیخواس بری تو کلاس

اما با وعده ی نقاشی کشیدن و رنگ کردن رضایت دادی و اومدی تو

مادرا حلقه نشسته بودن، و بچه هاشون جلوشون

اما تو دلت نمیخواس

پس من کنار مادرا نشستم و تو کمی عقب تر ایستادی به تماشا...

دونه دونه مادرا میخوندن:

سلام به من، سلام به تو ، سلام به همه، من .... و اسم بچشون رو میگفتن

و بقیه با هم میگفتن خروسه میگی قوقولی قوقو، سلام علیکم .... کوچولو

نوبت به من که رسید کمی اومدی جلوتر و کنار ایستادی

بعد هم یه عالمه بازی حرکتی کردن که تو از همشون خوشت اومد

قطار بازی ، خاااله بزغاله ، ما گلیم ما سنبلیم و ....

و بازی الکم دولکم چرخ و فلکم که تو خیلی خوشت اومد و هنوزم تو خونه میگی بازی کنیم

و آخر هم نوبت به تقویت مهارت های دستی رسید

برخلاف دفعه ی قبل که زیاد از کثیف کاری با ماست خوشت نیومد

اینبار حسااابی کیف کردی و اصلا دلت نمیخواس که بریم

تموم که شده بود به زور تو رو از کنار سفره بردم کنار

شرح بازی هم اینطوری بود که : چند تا سینی بزرگ از دستمال کاغذی پر شده بود

و تو باید با آب لبو که سر شیشه اش سوراخ شده بود و آب لبو قطره قطره ازش بیرون میومد

کل دستمال کاغذی ها رو رنگ میکردی

بعد میچلوندیش و توپ های رنگی درست میکردی

بعد لبو هم رو با دستت له میکردی و رو برگه های اچار باهاش شکل درست میکردی

دستت رو لبویی میکردی و میزدی رو برگه ی آچار

با لبوها مهر میزدی رو برگه های آچار و ...

وقتی برگشتیم کلی از اون روز برای باباعلی تعریف کردی

شکر خدا خاطره ی خوبی از اون روز برات موند...

 

* قراره عکس های کلاس رو خاله ریحانه از مربی بگیره و برام بیاره.

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (2)

ملیحه
26 بهمن 93 17:34
خوشبحالتون که اینطور جایی هست واسه روحیه خودتونم خوبه
مامان عطرین
27 بهمن 93 9:32
سلام فاطیما جون کلاس میره ایلیا جون؟ بسلامتی ! عطرین هم دیروز اولین دوره کلاسش تموم شد . چقدر هم رفتاراشون شبیه همه !!!!! راستی دیگه به ما سر نمیزنی . دلمون برات تنگ شده