کارگاه بازی مادر و کودک (2)
سلام عزیزم
پنج شنبه ی هفته ی پیش جلسه ی دوم کارگاه برگزار شد
بهمون گفته بودن لبو ی پخته رو توی یک ظرف و اب لبو رو توی یک شیشه بریزیم و با خودمون ببریم
از شب قبلش که داشتم وسیله ها رو اماده میکردم بهت نشون دادم
و گفتم که میخوایم بریم با بچه ها نقاشی بکشیم
وقتی رسیدیم نزدیک به محل کلاس دوباره بهونه گیر شدی
دلت نمیخواس بری تو کلاس
اما با وعده ی نقاشی کشیدن و رنگ کردن رضایت دادی و اومدی تو
مادرا حلقه نشسته بودن، و بچه هاشون جلوشون
اما تو دلت نمیخواس
پس من کنار مادرا نشستم و تو کمی عقب تر ایستادی به تماشا...
دونه دونه مادرا میخوندن:
سلام به من، سلام به تو ، سلام به همه، من .... و اسم بچشون رو میگفتن
و بقیه با هم میگفتن خروسه میگی قوقولی قوقو، سلام علیکم .... کوچولو
نوبت به من که رسید کمی اومدی جلوتر و کنار ایستادی
بعد هم یه عالمه بازی حرکتی کردن که تو از همشون خوشت اومد
قطار بازی ، خاااله بزغاله ، ما گلیم ما سنبلیم و ....
و بازی الکم دولکم چرخ و فلکم که تو خیلی خوشت اومد و هنوزم تو خونه میگی بازی کنیم
و آخر هم نوبت به تقویت مهارت های دستی رسید
برخلاف دفعه ی قبل که زیاد از کثیف کاری با ماست خوشت نیومد
اینبار حسااابی کیف کردی و اصلا دلت نمیخواس که بریم
تموم که شده بود به زور تو رو از کنار سفره بردم کنار
شرح بازی هم اینطوری بود که : چند تا سینی بزرگ از دستمال کاغذی پر شده بود
و تو باید با آب لبو که سر شیشه اش سوراخ شده بود و آب لبو قطره قطره ازش بیرون میومد
کل دستمال کاغذی ها رو رنگ میکردی
بعد میچلوندیش و توپ های رنگی درست میکردی
بعد لبو هم رو با دستت له میکردی و رو برگه های اچار باهاش شکل درست میکردی
دستت رو لبویی میکردی و میزدی رو برگه ی آچار
با لبوها مهر میزدی رو برگه های آچار و ...
وقتی برگشتیم کلی از اون روز برای باباعلی تعریف کردی
شکر خدا خاطره ی خوبی از اون روز برات موند...
* قراره عکس های کلاس رو خاله ریحانه از مربی بگیره و برام بیاره.