همایش عترت (بانک مهر)
سلام عزیزکم
شونزدهم ماه پیش موسسه ی مهر(محل کار باباجون)
به بهانه ی بیست و دوم بهمن همایشی برپا کرده بود که خانوادگی بود...
ما هم تو اون همایش شرکت کردیم
اما به رقم شاد و موزیکال بودن برنامه ها!
بودن بچه های هم سن و سالت تو سالن!
بودن برنامه ی ویژه ی کودک تو مراسم!
و حضور دوست کوچولوت غزل جون!
اصلا تمایلی به بودن در سالن نداشتی و دائم دلت میخواست از اونجا بریم!!
برای همین بیشتر وقت مراسم رو من و تو و باباجون در رفت و امد گذروندیم!
برات خوراکی اوورده و اسباب بازی آوورده بودم اما دوست نداشتی!
اگه یه نیم ساعتی هم نشستی اونجا بخاطر شکلات های خاله حکیمه بود!
اما خوب از حق نگذریم تو سالن غذا خوری حسابی همکاری کردی
خوش اخلاق و آروم بودی
با خودم فکر کردم شاید هم دلیل بی قراری و نا آرومیت تو سالن همایش گرسنگیت بوده!!!
مامان نوشت:
همایش اون شب دو تا دستاورد بزرگ داشت، اولیش اینکه بخاطر رفت و آمد های زیادمون به بیرون
بالاخره ترس تو از اسانسور ریخت و از اون شب با ذوق فراوون داخل آسانسور میشی
و دومیش قطعی شدن تصمیم ما برای بردنت به مهد!!!