عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

کوچک از بزرگ

1394/1/30 11:06
نویسنده : مامان فاطیما
377 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم چند تا خاطره ی کوچولو ...

* چند روز پیش تو خونه داشتیم غذا میخوردیم، سریع و کمی بیشتر از حد معمولت خوردی

کمی که گذشت کمی دل درد گرفتی

بهت گفتم عزیزکم چون زیاد غذا خوردی دلت درد گرفته!

انگشت کوچولوی دستت رو بهم نشون دادی و گفتی:

زیاد زیاد غذا خوردم این انگشتم بزرگ شه!

چند وقته اندازه ی این انگشت کوچیکه درگیرت کرده! دائم میپرسی چرا این کوچولو مونده!!

** یک روز صبح از خواب بیدار شدی، کمی سرماخورده بودی انگار و صدات گرفته بود

با صدای گرفته صدام کردی و گفتی:

مامان جون باتریِ صدام تموم شده! باتریِ جدید بیار!!

*** دیروز موقع بیرون رفتن گفتی شکلات میخوام

شکلات خوری رو آووردم جلوت و از توش یه شکلات کوچیک دادم به دستت

شکلات کوچیک رو انداختی تو شکلات خوری و گفتی:

این برااااام ضَهَر (ضرر) داره!!

بعد بزرگترین شکلاتِ توی شکلات خوری رو برداشتی و بدو بدو رفتی بیرون!!!!

 

خاطرات اینطوریت زیادن

اما چون متاسفانه فرصت نمیکنم بنویسم یادم میره

اگه چیز جدیدی یادم اومد بعدا به این پست اضافه میکنم

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

Shasa
5 اردیبهشت 94 15:28
Kheili vaghte nayomadam : Salam doust , Che pesare gholi, khoda baraton hefzesh kone.
مامان غزل جون
5 اردیبهشت 94 19:13
واااااااااااای ایلیا جوووون خاطره ی شکلات ضـــــرر داره چقد قشنگ بود
اناهیتا
9 اردیبهشت 94 16:58
ههههه من فدای کارای بامزت بشممممم ماه منیییییییییی