سفر به قم
عزیز دلم
باباجون خیلی اعتقاد به این داره که سالمون رو هرطوری شروع کنیم تا آخر سال برامون همونطور میگذره
امسال چون بخاطر فوت بابابزرگ باباعلی ( خدا رحمتش کنه) هم ایام فاطمیه...
حال و هوای عید نداشتیم
و چون لحظه ی تحویل سال نیمه شب بود و نتونسته بودیم بریم امامزاده...
دنبال فرصتی بودیم تا به پابوس حضرت معصومه بریم و لحظه هامون رو نورانی کنیم به عطر وجودش...
تا خودمون و خانواده هامون رو بسپاریم بهش و ازش یک سال پر از خیر و برکت بخوایم
امسال هم که با اسم بانو فاطمه ی زهرا شروع شده بود...
پس میلادش بهترین بهونه بود برای رفتن به زیارت دخترش
بیستم و بیست و یکم فروردین رو به قم و جمکران رفتیم
سفر خیلی خیلی خوبی بود تو فوق العاده همکاری کردی هم تو مسیر هم موقع زیارت،
اونقدر بارگاه حضرت معصومه برات جذاب بود که مبهوت اطرافت شده بودی
مسجد جمکران هم همونطور که به من و باباجون آرامش داد به دل تو هم نشست
هیچکدوم دلمون نمیخواست از مسجد بیایم بیرون، هرچقدر با شور شوق رفتیم داخل مسجد
بیرون اومدنمون نم نم و آروم بود...
سفر خیلی خوبی بود و حال خوشی به هر سه مون داد
فقط...
خیلی سخت بود و دلگیر غروب جمعه...