خانه ی بازی باربد
تو هفته ای که گذشت
دوبار رفتیم پارک، یکبار پارک شقایق و یکبار خانه ی بازی باربد
تو پارک شقایق هنوزم میترسم مثل بقیه بچه ها، به امون خدا ولت کنم و بشینم به تماشا
از کنارت جم نمیخورم
اما خانه ی بازی باربد که رفته بودیم، کاملا امن بود
منم خیلی دلم میخواس ببینم موقعی که تو مهد من پیشت نیستم چطور با بچه ها رفتار میکنی
اون روز بعد از ظهر که رفتیم هانه ی بازی، پنج شش تا بچه ی هم سن و سالت بودن
و من یک گوشه نشستم و تو رو فرستادم بری بازی کنی
یک دختر کوچولو اونجا بود که همبازیش شده بودی
ماشین بازی میکردید و اصرار داشتی که بیاد ماشینش رو کنار ماشین تو پارک کنه
با ماشین بهش میزدی میگفتی: آخخخخخ تفااااصد شد!
میرفتید تو خونه های پلاستیکی و با هم بازی میکردید،
بعد هم با هم الا کلنگ بازی کردید
وقتی داشتید الاکلنگ بازی میکردی تو ماشینت رو ول کرده بودی
اما اون دختر کوچولو با یک دستش الا کلنگ بازی میکرد و با یه دست ماشینش رو نگه داشته بود
واسه همین یه بچه ی دیگه اومد و ماشین تو رو برد
اون دختر کوچولو هم سریع از الا کلنگش پیاده شد تا سوار ماشینش بشه
تو هم به زور پشت ماشینش میشستی و میگفتی دوتایی
خلاصه از تو اصرار و از اون مخاالفت، بالاخره اونقد سماجت کردی که اون رضایت داد...
خیلی خوشحااال شدم که دیدم از عهده ی خودت بر میای
من بهت افتخار میکنم پسر کوچولوی نازم