خدابخشِ کوچک
عزیز دل مادر
بیست و ششم مهر ماه یک عضو جدید به خانواده ی کوچیک باباعلی اضافه شد
فرنیاا ی خدابخش (دختر عموی باباعلی)
فرنیا کوچولو حسابی واسه به دنیا اومدن عجله داشت و یک ماه زودتر از موعد مقرر بدنیا اومد
چند روز پیش با مامانی هماهنگ کردیم
و دسته جمعی واسه دیدن این عضو جدید راهی خونه ی عمو مرتضی شدیم
وای که دیدنِ این خانوم کوچولو چه حس فوق العاده ای به من و باباجون داد
کلا یادمون رفته بود یه روزی چقدر کوچولو بودی
شاید باورت نشه اما کمی میترسیدیم ار بغل کردن فرنیا کوچولو...
و اما تو! از عصر که با جمع خانوما رفتیم خونه ی عمو
تا شب که آقایون بیان و موقع شام و لحظه ی خداحافظی
مشغول بازی با فراز بودی
اونقدر هم پر سر و صدا و پر تحرک بازی میکردید
که من دائم نگران بودم خدای نکردی در حال دویدن اسباب بازیهاتون یا خودتون بیفتید روی نی نی !!
برخوردت با نی نی خیلی جالب بود
و کلا فرنیا کوچولو برات خیلی سوال بر انگیز بود!
چرا همش میخوابه؟
چرا نمیشینه؟
چرا راه نمیره؟
چرا حرف نمیزنه؟
چرا بلد نیس تو لیوان شیر بخوره؟!
و یه عالمه چرای دیگه!!!
ببین تو این عکس هم چجوری داری نگاهش میکنی!
خلاصه که اون شب واست پر بود از خنده و بازی
و همینکه برای برگشتن تو ماشین نشستیم خوابت برد
فرنیای عزیزم؛ همیشه سلامت باشی