دندونک و چرکولک
عزیزکم
یادم رفته بود برات بنویسم
اول آذر واسه اولین بار دندون پر کردی
قبلا چندباری واسه دندونات رفته بودیم دندون پزشکی
خیلی خیلی عالی بودی و همکاری میکردی
همیشه دکترای دندون پزشک متعجب بودن
البته همیشه فقط واسه معاینه و ویزیت میرفتی
تو آخرین ویزیت دکتر صالحیان که متخصص دندانپزشکی اطفالِ تشخیص داد یه دندونت نیاز به پر کردن داره
و برای یک آذر نوبت داد
چون قبلا رفته بودی به دندون پزشکی و مشکلی با این موضوع نداشتی
تموم وقتی که تو سالن انتظار بودیم مشغول بازی و شیطنت بودی
از این صندلی به اون صندلی میرفتی و میگفتی من اینجا رو خیلی دوست دارم
وقتی نوبتمون شد خیلی عالی رفتی داخل
من و باباجون با هم تو رو بردیم و رو صندلی نشستی
بعد برخلاف همیشه که با هم سه تایی پیش دکتر میموندیم
دکتر از من خواست که برم بیرون
تو و باباجون و خانم پرستار و آقای دکتر
یه آمپول و فریاد تو...
وقتی اومدی بیرون تا دندونت سر بشه همش میگفتی این چیه تو دندونم برش دارید!!
حسابی بغض داشتی و دلت نمیخواست دوباره بری داخل
اما باباجون تو رو بغل کرد و با وعده ی جایزه راضیت کرد
اینبار باباجون هم باید بیرون میموند
دکتر اعتقاد داشت تو از این به بعد دردی حس نمیکنی
و اگه گریه کنی فقط واسه اینه که خودت رو لوس میکنی
واسه همین باید من و باباجون بیرون میموندیم
البته درست هم میگفت
تا وقتی باباجون داخل بود بهونه گیری میکردی
اما وقتی باباجون اومد بیرون
و ما بدون اینکه تو متوجه بشی از پشت شیشه میدیدیمت
خیلی آروم نشسته بودی
دکتر باهات حرف میزد در حین کار
و تو با شیرین زبونیت دائم دکتر رو به خنده مینداختی
وقتی اومدیم خونه یکی دو ساعتی درد داشتی
بعد کلا از یادت رفت