عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

دندونک و چرکولک

1394/10/7 13:33
نویسنده : مامان فاطیما
316 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم

یادم رفته بود برات بنویسم

اول آذر واسه اولین بار دندون پر کردی

قبلا چندباری واسه دندونات رفته بودیم دندون پزشکی

خیلی خیلی عالی بودی و همکاری میکردی

همیشه دکترای دندون پزشک متعجب بودن

البته همیشه فقط واسه معاینه و ویزیت میرفتی

تو آخرین ویزیت دکتر صالحیان که متخصص دندانپزشکی اطفالِ تشخیص داد یه دندونت نیاز به پر کردن داره

و برای یک آذر نوبت داد

چون قبلا رفته بودی به دندون پزشکی و مشکلی با این موضوع نداشتی

تموم وقتی که تو سالن انتظار بودیم مشغول بازی و شیطنت بودی

از این صندلی به اون صندلی میرفتی و میگفتی من اینجا رو خیلی دوست دارم

وقتی نوبتمون شد خیلی عالی رفتی داخل

من و باباجون با هم تو رو بردیم و رو صندلی نشستی

بعد برخلاف همیشه که با هم سه تایی پیش دکتر میموندیم

دکتر از من خواست که برم بیرون

تو و باباجون و خانم پرستار و آقای دکتر

یه آمپول و فریاد تو...

وقتی اومدی بیرون تا دندونت سر بشه همش میگفتی این چیه تو دندونم برش دارید!!

حسابی بغض داشتی و دلت نمیخواست دوباره بری داخل

اما باباجون تو رو بغل کرد و با وعده ی جایزه راضیت کرد

اینبار باباجون هم باید بیرون میموند

دکتر اعتقاد داشت تو از این به بعد دردی حس نمیکنی

و اگه گریه کنی فقط واسه اینه که خودت رو لوس میکنی

واسه همین باید من و باباجون بیرون میموندیم

البته درست هم میگفت

تا وقتی باباجون داخل بود بهونه گیری میکردی

اما وقتی باباجون اومد بیرون

و ما بدون اینکه تو متوجه بشی از پشت شیشه میدیدیمت

خیلی آروم نشسته بودی

دکتر باهات حرف میزد در حین کار

و تو با شیرین زبونیت دائم دکتر رو به خنده مینداختی

وقتی اومدیم خونه یکی دو ساعتی درد داشتی

بعد کلا از یادت رفت

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)