تجربه ی کارواش واقعی
مجتمع ژاهو یه برنامه ویژه گذاشته بود
کارگاه کارواش واقعی
از قبل کاملا برنامه ریزی کرده بودم و هماهنگ کرده بودیم بابا پیش محمد مهدی بمونه
و من تو رو ببرم کارگاه
دقیقا روز کارگاه برای بابا از طرف محل کارش جلسه گذاشتن
و من باید ساعت چهار بعد از ظهر تنهایی تو و داداش رو میبردم
و یک ساعت بعد تنهایی بر میگردوندم
پیاده روی و گرفتن تاکسی تو اون گرما اونم با دو تا بچه...
تازه اونجا هم نگهداری از داداش و همراهی تو و عوض کردن لباسات با داداش داستانی بود...
باباجون گفت خیلی سخته و نبر ایلیا رو...
اما من میدونستم قراره یک روز بیاد موندنی بشه برات
پس همه ی سختی ها رو به جون خریدم و بردمتون
خدا رو شکر یک روز خاص شد
با بچه ها ماشین خانوم مرزایی رو حسابی رنگی کردید
ترکیب رنگ ها رو بهتون یاد دادن
بعد با اسفنج و کف ماشین رو شستید
بعد هم آب کشیدید با سطل های آّب
و خانوم مربی یهویی با آب دنبالتون کرد...
خوردن هندوانه کنار دوستان بعد از آب بازی خیلی میچسبه
بعد هم تزیین ماشین با سلیقه ی خودتون
صدای بلند موسیقی های کودکانه و خنده ی بچه ها
بوق بوق بازی ماشین عروس هم آخرش بود...
خدا رو شکر که خیلی بهت خوش گذشت
بقیه عکس ها ادامه مطلب...