دوچرخه سوار کوچولو
یکی از اتفاق های خوب مرداد ماه این بود که بالاخره فرصتی دست داد تا باباجون دوچرخه ات رو روبراه کنه
و تو در عرض چند دقیقه یاد گرفتی دوچرخه سواری رو!!!
خوب یه چیزایی تو خون شما پسراس دیگه!!
بازی با دوچرخه و یاد گرفتنش همانا
و از همون روز تبدیل شدن دوچرخه سواری به یکی از برنامه های روزانمون همانا!
حالا به پنج یا ده دقیقه هم رضایت نمیدی
هر روز دست کم دو ساعت تو پارکینگ بازی میکنی
بعد از ظهرهایی که خونه ایم بابا تو رو میبره پارک تا یاد بگیری تو شلوغی هم بازی کنی...
عکس هایی که از دوچرخه سواریت و بازی تو پارکینگ و پارک گردی هات داشتم تو همین پست میزارم تا پراکنده نباشه...
یه اتفاق مردادی دیگه هم این بوده که کمی برنامه رفتن به خونه بابابزرگا رو تغییر دادیم
حالا پنج شب از هفته رو ساعت نه شب میخوابی و صبح ساعت هفت از خواب بیدار میشی
به هر حال باید کم کم آماده شی پسرک شیرینم...