عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

روزنگار

1396/7/28 20:50
نویسنده : مامان فاطیما
111 بازدید
اشتراک گذاری

انگار از وقتی میری مدرسه سرعت گذر روزها بیشتر شده

تند تند هفته ها میگذرن ماه مهر به سرعت چشم بر هم زدنی گذشت...

امروز بیست و نهم مهر و اومدم از روزهایی که گذشت بنویسم

شب ها ساعت شش و نیم یا هفت میخوابی و صبح سر ساعت شش سرحال بیدار میشی

سرویست ساعت هفت و نیم میاد دنبالت

راننده ی سرویست خانوم امامی

فقط روز اول مهر باهات اومدم مدرسه

اونم تو حیاط مدرسه فقط در حدی که سپردمتون به مربیت و بعد ازمون خواستن بریم بیرون

هفته ی دوم جلسه ی اولیا و مربیان بود

کتابات رو بهمون دادن و کمی از برنامه آموزشیت گفتن

دو تا دوست خوب پیدا کردی

کارن و آریا

و یه دوست شیطون که گاهی اذیتت میکنه مهربد...

پیش دبستانیتون به مناسبت ها خیلی اهمیت میده و هر روزی که میای راجب مناسبت های همون روز حرف میزنی

وقتی میای خونه مثل بمب انرژی هستی

بالا و پایین میپری و برام از روزت میگی

بعد هم با داداش همبازی میشی

همه چی خیلی خوبه

فقط اینکه

دلتنگتم

خیلی جات خالی تو خونه... حس میکنم خیلی کم میبینمت

الهی مادر به فدات

آخه دوازده و نیم میای خونه

ساعت شش و نیم هم که میخوابی

سهم من از بودنت همین شش ساعت...

البته فکر میکنم کمی که عادت کنی به صبح زود بیدار شدن بتونی شبا دیرتر هم بخوابی

راستی ترم جدید کلاس آی متت هم شروع شده

مربی این ترمت خانوم بیدختی

فعلا همین...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)