عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

مادرانه

1392/9/1 18:09
نویسنده : مامان فاطیما
247 بازدید
اشتراک گذاری

نتونستم واست خوب و کامل درباره ی حس و حال و هوام واسه یه ساله شدنت بنویسم

  خوب آخه همزمان بود با روزای عزاداری1

  فقط همین رو بهت بگم که خیلی زود گذشت و شیرین

  وقتی ازم میپرسن که اذیت نشدی؟ سخت نبود؟

  جواب یه نه! قاطع و محکمٍ

  عاشق شب زنده داری هامون بودم

  عاشق تک تک روزا و ثانیه هایی که تو این یه سال گذشت

  راستش خیلی خوشحالم که یک ساله شدی

  اما دلم گرفته از اینکه دیگه اون روزای خاص تکرار نمیشه

  هرچند هر روز با تو یه روز خاص و متفاوتٍ

  خیلی دوست دارم پسر پاییزی من

 

  (سوییشرت و شلوار وکلاهی که تو این عکس تنت هنر مامانی جونٍ *دستش درد نکنه* )

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

خاله ستاره
2 آذر 92 19:26
سلام عچقم چه لباسای خوشملی! دس مامان جونت درد نکنه خوشگله پسر خب میتونم حس مامانتو در کنم چون ذوق و شوقش قبل از اومدن تو رو خب یادمه که چه غوغایی کرده بود تو دلش حالا چه برسه که اومدی و واسه خودت قد کشیدیُ.. ماشا ا... .. چقد تو این عکس پایینیه نازی موهاشو!
مامان حدیث
5 آذر 92 9:48
سلام ایلیا جان چه ناز شدی ماشاا....
دریا
6 آذر 92 0:00
عزیزممممممممممممم خیلی پسرت نازه ان شالله صدسال شاد و سالم باشه زیر سایه پدر و مادر
سایدا جون
6 آذر 92 23:31
خوس به حالت سه مامانیه هنر مندی داری. خیلی هم خوس تیپ سدی دوشت خوبم
خاله مریم(مامان محمد معین)
9 آذر 92 21:46
اللللهی. نازززی. چه جیگری شدی پسر طلا. ماششششالا! دست مامانی درد نکنه. چه لباس خوشملی. حسودیم شداااااا.
سیتاله بانو
9 آذر 92 22:46
چقد دوستت دارم تو داماد من میشی؟؟ عایا
مامان غزل
13 آذر 92 20:29
ایلیا جون دیگه واسه خودت مردی شدی هاااااااااا دیگه وقتشه که آستین بالا بزنی راستی فاطمه جون شما روضه های خونه ی سید زهره رو رفتین؟؟؟؟ من که هیچ کدومشو نرفتم، بعدازظهرها تا ساعت پنج و نیم من و غزل خوابیم الان سید فکر و خیال منفی میکنه که نرفتیم خونه اش روضه، فکر میکنه ما فقط تو محافل لهو و جلف بازی پایه ایم، یه روز غروب غروب، بعد از اینکه ما از خواب بیدار شدیم بریم، البته شهادت نباشه که بتونیم حسابی بخندیم حتماً بهش بگیم یه چیز بپزه بخوریم
خاله مریم
13 آذر 92 23:43
پسمل خوشمل خوشمزه من تند تند میام اینجا تا خبرای تازه ازت بگیرم ولی انگار حسابی سر مامانتو گرم کردی که زود زود وقت نمیکنه برات پست بزارهاااااااا
ساجده
16 آذر 92 0:56
فاطیمای نازنینم با تمام وجودم به داشتن چنین دوست هنرمندی افتخار میکنم هیچ وقت اون روزای خوبی که با دوستای نازنینی چون شما داشتم رو فراموش نمی کنم. ایلیاجونم مثل خودت خوشگله پسر خییییییلی ماه و بانمکی داری الهی که این روزای خوب همییییشه برات بباره و هیچ وقت تموم نشه.... از طرف من یه ماچ گنده بذار رو لپ های خوشگلش تا هر وقت خودم اومدم قرضم رو بهت پس بدم. خیلی برام دعا کن دوست دارم...