عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

پرونده ای که فعلا بسته شد...

1393/3/3 0:15
نویسنده : مامان فاطیما
289 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نم نم بارون

ایلیا جونم...

سه شنبه ای که گذشت، یعنی سی اردیبهشت رفتیم درمانگاه تا واکسن هجده ماهگیت رو بزنیم

واکسن رو فقط سه شنبه ها میزنن

هفته ی پیش هم که سفر بودیم واسه همین ده روزی عقب افتاد واکسنت

صبح زود بیدارت کردم

من و تو و باباجون رفتیم درمانگاه...

همینکه رفتیم داخل با دیدن خانوم هایی که مانتوی سفید پوشیده بودن شروع کردی به گریه

و دست من رو میکشیدی و میگفتی بریم!!!!

هرکاری کردن نتونستن وزنت کنن

اما خوب دو  هفته ی پیش که واسه چکاب رفته بودیم پیش دکتر خودت (امین بیدختی)

وزنت سیزده و نیم بود

خیلی گریه کردی وقتی واکسن زدن اما به محض اینکه بغلت کردم یادت رفت

گفتم خداحافظی کن بریم

با یه بغض و لحن شیرین گفتی

بای بای خالی (خاله)

به نظر من واکسن هجده ماهگی سخت ترین واکسن بود

دو روز رو کامل تب داشتی

شب اول تا صبح پاشویه ات میکردم

سه روز هم مثل جوجه اردک راه میرفتی

خلاصه تموم شد...

پرونده ی واکسن هات تا شش سالگی بسته شد...

 

پسندها (11)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (16)

مامانش
3 خرداد 93 0:15
سلام خدا را شکر ............. وای سخت بود حتما
مامان فاطیما
پاسخ
آره مامانش خیلی سخت بود واسه هیچ واکسنی ایلیا تب نکرد اگر هم بود خفیف اما اینبار شدیدا تب داشت و بیحال بود...
سودابه
3 خرداد 93 21:55
لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ والحمدالله که واکسنها تموم شد دخمله ممنون که بهمون سر زدی عزیزم
ღايـــليـــــــــا شاهـــزاده كوچولوي مامان و باباღ
4 خرداد 93 22:56
ﻣﻠﺖ ﺑﺎﻻﯼ 100 ﻫﺰﺍﺭ ﻣﯿﺪﻥ ﻋﻄﺮ ﻣﯿﺨﺮﻥ. . . . . . ﻣﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯼ ﻣﺎﯾﻊ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﺑﺎ ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ ﻃﺎﻟﺒﯽ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﺑﺎﺵ ﻣﯿﺸﻮﺭﻡ ﻣﯿﻤﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﺮ ﻭ ﺳﺮ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﻢ
ملیحه
6 خرداد 93 15:07
خیلی پسرت نازه یه سپند واسش دود کن خداحفظش کنه
مامان فریده
6 خرداد 93 21:09
سلام مامانی.خدا ایلیای نازتون را براتون حفظ کنه.چه خوب که بالاخره این واکسنها تموم شد. خوشحال شدم به وب پسرم سرزدید.بازم بیان راستی اگه موافقید لینکتون کنم
خاله حکیمه(مامان غزل)
7 خرداد 93 12:01
فرشته ی زمینی الهی بد نبینی
رایان پادشاه پاییز
7 خرداد 93 15:11
خدا رو شکر که تموم شد... واکسن ها بیشتر رو اعصاب ما ماماناست بخدا
مامانش
7 خرداد 93 20:52
دلم برای کودکیم تنگ شده.... برای روزهایی که باور ساده ای داشتم همه آدم ها را دوست داشتم... مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم مادرم که بیرون می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود... دلم می خواست ... ممُل" را پیدا کنم ... از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم ... تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود دلم برای خدا تنگ شده ... خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم... دلم برای کودکیم تنگ شده ...
ستاره
7 خرداد 93 21:33
هست چطور؟
مامان فاطیما
پاسخ
پس دریاب...
مامان رادینی
8 خرداد 93 2:08
سلام مامانی خدرو شکر که تموم شد ما این پروژه رو هفته ی بعد داریم دعا کن برام راستی میتونم بپرسم اهل کجایید؟کدوم درمونگااه میرید؟ چون درمونگاهی که من میرم هم سه نبه ها میزنن می خواهم بدونم نکنه با هم همسایه ا یم
مامان فاطیما
پاسخ
اهل سمنانم
مامانه ملیکا
8 خرداد 93 16:27
سلام عزیزم خدا رو شکر که تموم شد این واکسن ها خیلی واسه مامانه نی نی استرس داره به ما هم سر بزنید
مامان فاطیما
پاسخ
آره واقعا چشم حتما
مامان رادینی
9 خرداد 93 1:40
عزیزم من اهل تهرانم از آشنایی با شما و ایلیا جونی خیلی خوحالم دوستی با ما باعث افتخاره پیش ما هم بیایید خوشحال میشیم
مامان فاطیما
پاسخ
البته که دوستی با شما باعث افتخاره فدای رادین شیطونم با خرابکاریاش اگه اجازه بدی اصلاح نکنم به هر حال یادگاریه
مامان غزل جون
9 خرداد 93 2:07
قربون گریه هات من گریه های تورو در خانه ی خاله زهره دیدم واقعاً عرش خدا به لرزه در میاد به قول خاله زهره: هولولولولولولولولو
مامان فاطیما
پاسخ
عسیسم خونه ی خاله زهره سایدا جون بود که گریه میکرد حافظه ات خرابه! ایلیا باعث و بانیِ به گریه افتادنِ سایدا بود اسباب بازیهاش رو نمیداد به سایدا
فاطمه ع
9 خرداد 93 12:54
ای جانم ماشاا.. به این ایلیا جون خدا حفظش کنه براتون التماس دعا دارم دوسته عزیزم ممنون که بهم سر زدی لینک شدید
مامان رادینی
9 خرداد 93 14:35
خانمی الان که پیام دیشب و دیدم خندم گرفت من متاسفانه کیبوردم خراب شده از دست رادین شکسته بعضی از لغات با یک بار زدن تایپ نمیشه نوشته بودم دوستی با شما باعث افتخاره حرف (ش) نیافتاده شده ما اگه امکان داره ویرایشش کنی ممنونت میشم .خ خ خ خ خ
مامان فاطیما
پاسخ
اتفاقا درست نوشتی عزیزم دوستی با شما برا من و ایلیا افتخاره امان از دست این بچه ها...
عمه زهرا
9 خرداد 93 22:10
ایلیا جونم دوستت دارم به اندازه کل ستاره ها
مامان فاطیما
پاسخ
مرسی عمه جوووووون