مهمونی های ماه رمضان...
عزیزدلم
دیشب هم برای افطار مهمون بودیم
مهمون خونه ی وحید و خانومش
دائم نگران بودم که خسارت بزنی به خونه ی نو عروسمون
که شکر خدا به خیر گذشت و با وجود اینکه خیلی خیلی شیطونی کردی خسارتی به بار نیاووردی!!
فقط یک سره از میز تلویزیونشون بالا میرفتی و باید تو رو از اون بالا میاووردم پایین!!
به خاطر شیطونی های تو مجبور شدیم زود بیایم خونه...
کاش میشد تمام مهمونی ها رو توی پارک بگیرن!
تا هم تو بازی کنی و لذت ببری!
همینکه من انقدر استرس نداشته باشم!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی