عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

یک شب با پویان جون...

1393/4/24 13:43
نویسنده : مامان فاطیما
447 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پاره ی وجودم

یکشنبه شب برای افطار با خانواده ی یکی از دوستای باباجون رفتیم پارک

پسرکم فوق العاده بودی!

وقتی میگم فوق العاده یعنی فوق العاده ها!

وای چی میشد اگه همیشه همینقدر آروم میبودی!

دوست باباجون یه پسر کوچولوی ناز داشت که شش ماه از تو کوچیکتره

اسمش پویان

کنارمون نشسته بودی و با پویان جون و اسباب بازیهاش بازی میکردی

موقع خوردن افطاری که شد توپت رو بهت دادم و جلومون مشغول توپ بازی شدی

بعد از افطار ما مشغول صحبت شدیم و تو مشغول بازی با بچه های زیادی که تو پارک بودن

دنبالشون میدویدی و لذت میبردی

شایدم چون یه بچه ی همسن و سال تو پیشمون بود اینقدر بهت خوش گذشت...

کمی که نشستیم یه قراره نیم ساعته گذاشتیم

باباجون و بابای پویان نیم ساعت شما رو می بردن پارک کنار وسیله های بازی

و بعد اونا میومدن و من و مامانٍ پویان شما رو میبردیم کنار وسیله های بازی

از سرسره بازی و بچه های اسکیت سوار و شلوغی اونجا خیلی خیلی خوشت اومده بود!

مثه این بچه های بزرگ خودت راه بالا رفتن و رسیدن به سرسره ی کوچولویی که

مخصوص بچه های همسن و سال شما بود پیدا کرده بودی!

خلاصه که فکر میکنم تو کل گردش های این مدت اون شب بیشتر از همیشه بهت خوش گذشت

راستی عمو پرهام و خانومش ما رو شرمنده کرده بودن و برای تو یه هدیه ی خوشکل خریدن

دستشون درد نکنه

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

Shasa
24 تیر 93 23:09
To axe avali kheili agha be nazar miad engar dg dare ro pahae khodesh miiste ye soale jedi: chera bacheha engar zood bozorg mishan o bozorga be kondi?