عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

«فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین»

1393/6/25 0:50
نویسنده : مامان فاطیما
261 بازدید
اشتراک گذاری

ایلیا جان

چهارشنبه خسته و بی انرژی از بیرون اومدیم خونه

باباجون شلوارش رو گذاشت سر جاش (جارختیٍ کمد جا کفشی) جایی که همیشه میزاره

من رفتم سمت مبل که روش بنشینم

و باباجون پشت کامپیوتر نشسته بود

هنوز کامل رو مبل نشسته بودم که

یه صدای وحشتناک خونه رو تکون داد!

و بعد از اون صداای فریاد تو

شلوار باباجون رو کشیده بودی و کمد به اون بزرگی رو انداخته بودی!!!

اینه ی کمد خورد شد

کمد شکست

بالای کمد پر از وسیله های دکوری (مجسمه و گلدون و ...) بود

که برای در امان موندن از دست تو اون بالا گذاشته بودمشون

همشون شکست

در کسری از ثانیه تموم خونه پر شد از تکه های شیشه

من که شوکه شده بودم و خشکم زد

باباجون سریع بغلت کرد و تند و تند دست و پاهات رو چک میکرد تا ببینه واسه چی گریه میکنی

خدا رو شکر فقط ترسیده بودی

از صدای وحشتناکی که اومد صاحب خونه اومد پایین تا ببینه چی شده...

ایلیا جان

اگه چند سانتیمتر اون طرف تر بودی و کمد میفتاد روت!

اگه وقتی شلوار باباجون رو کشیدی نمیرفتی عقب و ...

وای خدا

اگه از ترس میدویدی و پات رو روی اون شیشه ها میذاشتی

اگه یکی از اون وسیله ها میفتاد روی سرت

خدایا!

الان که دوباره بهش فکر میکنم بغض میکنم

عزیزم خدا تو رو دوباره به ما بخشید

خدا به پاکی و معصومیتت رحم کرد

شکر خدا یه خط روی بدنت نیفتاد

هیچیت نشد

فقط میتونم بگم خدایا شکرت غمگین

«فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین»

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان حدیث
25 شهریور 93 8:56
«فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین»
آناهیتا
25 شهریور 93 17:20
ایلیا جون به خودت رحم نمیکنی به مامان و بابات رحم کن قیافه مامان و بابات رو میتونم تصور کنم تو اون لحظه ای خدا تو هم با این شیطونیات آخه این چه کاری بوده تو کردی هان نه آخه من بدونم این چه کاری بوده کردی بازم خدا رو شکر که سالمی ولی یادت باشه این قضیه رو که وقتی بزرگ شدی مامان و بابات از رو جهیزیه خانمت یه کمد بردارن اونم آینه دارشو....
مامان روژینا
26 شهریور 93 10:30
الهی بمیرم چقد ترسیدی درکت میکنم چن روز پیش روژینا هم موقع سوارشدن تو ماشین یهو دوید سمت خیابون اگه بهش نرسیده بودم نمی دونم چی میشد وای تا چن دقیقه بدنم رعشه افتاده بود و نمیتونستم خودمو کنترل کنم ولی میدونم که فرشته ها مواظبشون هستن مواظبش باش عزیزمصدقه زیاد بده
مامان بهی
27 شهریور 93 9:33
سلام خدارا شكر كه چيزيت نشد عزيزم خدا هميشه حافظ همه بچه هاست
مامان حدیث
29 شهریور 93 8:31
تنها چیزی که از فردا میدانم این است که خدا قبل از خورشید بیدار است از او میخواهم که قبل از همه کنار تو باشد و راه را برایت هموار کند... فردایت سپید
مامان عطرین
31 شهریور 93 15:46
واای چقد روحشتناک بوده الهی 10000000 مرتبه شکر که طوریش نشد صدقه زیاد بده براش