یادگاری
داشتم میون وسیله هایی که توی کشو بود میگشتم تا وسیله های اضافی رو بندازم دور
توی یه پاکت یه چیز بامزه دیدم
چندتا یادگاری
یادگاری هایی از وقتی که تازه متوجه شده بودم که قراره مادر بشم
یادگاری هایی از روز بدنیا اومدنت
از روزهای اولت
و ...
میون اون ها این بیشتر از همه بزرگ شدنت رو به رخ میکشید
روزی که بدنیا اومده بودی اینو تو بیمارستان دور دستای کوچولوت بسته بودن
خیلی راحت از توی دستت میفتاد بیرون
خدا رو شکر که هستی
ممنون که این خاطرات خوش و شیرین رو برام ساختی
مرسی که خاااالق با احساس ترین لحظه های زندگیم شدی
امیدوارم بتونم مادری شایسته برات باشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی