بابای غزل، زیارت قبول
عزیزکم
بعد از برگشتن بابای غزل جون از کربلا
من و تو و باباجون واسه گفتن زیارت قبولی رفتیم خونشون
طبق معموله وقتایی که میریم جای ناآشنا
از همون اول که وارد خونشون شدیم بنای ناسازگاری گذاشتی
اما خوب با دیدن اتاق غزل جون کمی کنار اومدی با محیط جدید
دور همی خوبی بود، ممنون از پذیراییتون مامانِ غزل...
مامان نوشت:
غریبگی کردنت تو جمع های ناآشنا خیلی اذیتم میکنه
فقط و فقط با کسایی که میشناسیشون میجوشی
واسه یه ثانیه هم از من دور نمیشی
نمیدونم باید چکار کنم...
باباجون پیشنهاد داده که روزایی که هوا بهتره ببرمت پارک تا بچه ها رو ببینی و باهاشون همبازی بشی
مامان غزل هم پیشنهاد داده تا توی کلاس های مهد سایدا ثبت نامت کنم
پیگیره هر دو هستم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی