عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

پارک گردی...

1393/10/14 16:21
نویسنده : مامان فاطیما
399 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم

جمعه ای که گذشت هوا خیلی عالی و گرم بود

طوری که فکر میکردی تابستون

واسه همین یه گردش دو سه ساعت داشتیم

رفتیم پارک شقایق تا کمی بچه ها رو ببینی

اما خوب علاقه ای به هم بازی شدن با بچه ها نشون ندادی

بیشتر ترجیح میدادی با باباجون بازی کنی

و وقتی از پله های سرسره میرفتی بالا با هیجان از من و باباجون هم میخواستی که بیایم بالا

سرسره بازی رو دوست داشتی، اما نه زیاد

تاب بازی رو دوست نداشتی و دلت میخواست فقط تاب خالی رو هل بدی

اما از اسب سواری خیلی خوشت اومد

نیم ساعتی با وسیله های بازی مشغول بودی

وقتی از محوطه ی بازی پارک که حسابی شلوغ بود رفتیم به سمت چمن ها

گفتی: این خوبه! اینجا پاااارکه!! و شروع کردی به دویدن و بالا و پایین پریدن

واسه همین بیشتره زمانی رو که توی پارک بودیم بین چمن ها گذروندیم تا محوطه ی بازی

 

خوشحالم که روز خوبی داشتی و بهت خوش گذشت...

 

 

پسندها (2)

نظرات (4)

مامان غزل جون
19 دی 93 0:12
عزیزم چه مامان و بابای با حوصله ای که یک روز زمستونی تورو به پارک بردن قدرشونو بدون عزیزم
آناهیتا
6 بهمن 93 16:01
اره منم خوشحالم که بهت خوش گذشتتتتتت همیشه خوش باشی بهترینننننننننننن
آناهیتا
6 بهمن 93 16:02
اون عکس که با عمو رفته بالای سرسره خیلی قشنگ شده منم فضای سبز رو ترجیح میدم خیلی بهتره و به آدم ارامش میده
آناهیتا
6 بهمن 93 16:03
بخند که وقتی میخندی غصه هارا فراموش میکنم بخند که با خنده ات دلم را میبری بخند که منم خنده به لبام برگرده