عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

سفر به گرگان

1393/11/19 14:34
نویسنده : مامان فاطیما
325 بازدید
اشتراک گذاری

ایلیا جونم

چند روز پیش باباجون که از اداره اومد خبر داد که یه همایش تو گرگان برگزار شده که حتما باید شرکت کنه...

هم برای باباجون سخت بود که چهار روز از ما دور باشه هم برای ما!

پس چدونا بسته شد و سه تایی راهی سفر شدیم...

خیلی سفر خوبی بود!

متاسفانه هروقت به جاهایی  میرسیدیم که پر از برف بود تو خواب بودی و دلمون نمیومد از ماشین پیاده شیم!

تو جاده حسابی همکاری کردی باهامون

اما وقتی رفتیم به خونه ای که قرار بود شب رو اونجا بمونیم خیلی خیلی بی قراری کردی!!

باز هم طبق معمول چون جای غریب و نا آشنایی بود!

و آقایی باهامون اومده بود تا سوئیت رو بهمون نشون بده!!

روزها من و تو تنها توی خونه بودیم اما غروبا که بابا میومد کلی تو گرگان می گشتیم

روز آخر رو هم کامل تو ساری بودیم

رفتیم کنار دریا!

یکی از قسمت ها مورد علاقه ات تو اون سفر اتیش روشن کردن کنار دریا با باباجون بود!

اینجا دیگه آتیش خاموش شده و تو سعی داری مثه باباجون با باد زدن دوباره آتیش رو روشن کنی!!

اونقدر از دریا و شن بازی کنار ساحل خوشت اومده بود که دلت نمیخواس سوار ماشین بشی

اینم یه عکس سه تایی کنار ساحل!!

 

پسندها (3)

نظرات (5)

مامان عطرین
20 بهمن 93 8:42
همیشه به سفر و خوشی ایشالا عکس ک3 نفریتون هم هنری بود اما ما دلمون میخواد فاطیما جونمونو ببینیم دیگه مبارک دندوناش باشه عطرین هنوز 16 تا دندون بیشتر نداره بچم خیلی سخت غذا میخوره
عمه جون
20 بهمن 93 15:55
خوش به حالت ایلیا جون ایشالا بهت خوش گذشته باشه
آناهیتا
22 بهمن 93 14:22
خیلیییی خیلییییی عکساتون قشنگ شده
آناهیتا
22 بهمن 93 14:23
همیشه به سفر و خوشی ان شالله
✓ مامان زهراღ
22 بهمن 93 23:16
خوشبحالتون..همیشه به سفر و شادی باشه ایشالله منم آپم