عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

دوستای کوچولو

عزیز دردانه بیست و هفتم بهمن ماه با چند تا از دوستای قدیمی دور هم جمع شدیم. تو جمع دوستای من تو هم دو تا دوست کوچولو داری: غزل جون و سایدا جون از اخرین باری که از نزدیک دیده بودیمشون هفت ماه میگذشت و حسابی هر سه تون بزرگ شده بودید چقدر تغییر کرده بودید... و اما مهمونی: قبل از رفتن خوابوندمت تا اونجا خسته و بهونه گیر نباشی، اما چون چندجایی کار داشتیم و تا بریم حسابی دیر شد، خسته شده بودی و خوابت گرفت. به محض ورود مثل هر مهمونیٍ دیگه ای که افراد رو نمیشناسی کمی غریبگی کردی اما با دیدن غزل جون و سایدا جون روت باز شد و از بغلم اومدی پایین. میچرخیدی و بازی میکردی و...
29 بهمن 1392

پسرعموها

عزیز دلم یاسین جون و حسین جون رو که یادته؟ دوتا پسرعموی ناز که یکیشون یه ماه از تو بزرگتره و یکی دیگه یه ماه از تو کوچیکتر دو سه شب پیش که خونه ی مامانی بودیم اومدن اونجا مهمونی یاسین جون، حسین جون و امیرعباس جون بودن اما تو دائم میرفتی تو اتاقی که علی جون و کوثرجون و عمه عارفه مشغول بازی بودن! رابطه ات با بچه های بزرگتر بهتره نمیدونم چرا!!   (یاسین جون متولد بیست و نهم مهر)   (حسین جون متولد یازدهم دی) ...
21 آذر 1392

دوستای کوچولو

دردانه ام بچه های زیادی هم سن و سال تو هستن بین فامیل و اقوام که دوست دارم با همشون دوست باشی به قول پسر عمه ام (آقا سعید) شما اون نسلی هستید که احتمالا وقتی بزرگ بشید اصلا همدیگه رو نمیشناسید که من اصلا این رو دوست ندارم... دیروز صبح با عزیز جون رفته بودیم خونه ی عموی من، دختر عموهام و بچه هاشون اونجا بودن... سهیل جون متولد چهاردهمین روز از فروردین سال هشتاد و هشت و مهتاب جون متولد دومین روز از دی ماه سال هشتاد و هشت هردوشون خیلی شیرین و مهربونن و تو رو خیلی دوست داشتن، خصوصا که یه دختر دایی دارن که فقط سه روز از تو کوچیکتره واسه همین خوب بلد بودن مراقبت باشن. خدا حفظشون کنه ...
21 آذر 1392