مهمونی سایدا عسل
عزیز دلم سه شنبه چهارم آذر با کلی تاخیر رفتیم خونه ی خاله سمیرا تا تولد ناز بانو رو بهش تبریک بگیم خیلی وقت بود سایدا جون رو ندیده بودیم ماشاالله هزار ماشاالله سایدا جون خانمی شده بود برا خودش از روز دوشنبه کمی مریض شده بودی و صدات گرفته بود بعد از ظهر روز دوشنبه که بردیمت دکتر بهت دارو داد و گفت خروسک گرفتی سه شنبه از صبح سرفه هات شروع شد زنگ زدم به خاله حکیمه که نمیریم خونه ی خاله سمیرا چون هم تو مریض و بی تاب بودی و فکر میکردم ممکن اذیتم کنی هم اینکه دلم نمیخواست بچه ها مریض بشن خاله حکیمه (مامان غزل جون) اصرار کرد بریم و چه خوب شد که به حرفش گوش کردیم مهمونی عالی ب...