عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

سفر به تهران...

1393/6/25 0:20
نویسنده : مامان فاطیما
290 بازدید
اشتراک گذاری

ایلیای من

چهارشنبه ی هفته ی گذشته مامانی زنگ زد و گفت که پنج شنبه میخوان برن تهران و قم...

بابا که اومد بهش گفتم

ما هم که پایه ی سفر

پنج شنبه بعد از اینکه باباجون  از سرکار اومد آماده شدیم

و بدون اینکه به مامانیشون بگیم ما هم راه افتادیم سمت تهران تا غافلگیرشون کنیم

اخر هفته ی خیلی خوبی بود...

مسافرت با تو در حالی که تازه از پوشک گرفته بودمت کمی سخت بود

یعنی من اضطراب الکی داشتم اما تو عالی بودی

دو روزی که خونه ی خاله مریم بودیم حسابی با امیرجواد جون بازی میکردی

یک شب رفتیم پارک و امیرجواد جون دوچرخه اش رو آووره بود

کل پنج ساعتی که اونجا بودیم

من و باباجون مجبور شدیم تو رو سوار بر دوچرخه تو پارک راه ببریم

و امیرجواد نازنینم سخاوتمندانه اجازه میداد با دوچرخه اش بازی کنی

ساعت یک شب که اومدیم خونه ما از خستگی توان راه رفتن نداشتیم

اما هزار ماشاالله توو امیرجواد جون شروع کردید به بازی!!

 

مامان نوشت:

تو هم یه دوچرخه دقیقا به همین سایز و شکل منتها آبی ش رو داری

تا حالا ندیدیش

و با کاری که تو پارک کردی

تصمیم گرفتیم تا یکی دو سال دیگه نزاریم ببینیش خندونک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

آناهیتا
25 شهریور 93 17:12
مگه تو پارک چی کار کرد افتاد خدایی نکرده پاش به خاطر همین زخمه