بهار آمد و ...
سلام نازدونه این روزا نه معلومه بهار نه معلومه زمستون لباس آستین کوتاه تنت میکنم و از خونه میریم بیرون اما سوءیشرتت رو هم با خودم میرم وای که چقدر دلم میخواد هوا زودتر گرم شه تا تو رو ببرم بیرون اونقدر با اشتیاق به اطرافت نگاه میکنی وقتی میریم بیرون که لذت میبرم دوست دارم روز به روز به دونسته هات اضافه بشه خوب میدونم الان هرچی میبینی واست یه تجربه ی جدیده مسافر کوچولوی من خیلی عزیزی برام ...
نویسنده :
مامان فاطیما
13:13