اولین روز بدون مامان
عزیزکم بعد از نامنویسیت در روز هجدهم بهمن... باید یک هفته ای رو روزی یک ساعت در حضور من با مربی بازی میکردی تا بهش عادت کنی... انقدر عادت کردنت به خاله الهه عالی بود و سریع پیش رفت که حتی مدیر مهد تعجب کرد! آخه بهش گفته بودم تو خیلی وابسته ای! تو اون یک ساعتی که اونجا بودیم شاید یکی دو بار از کلاس میومدی بیرون من رو نگاه میکردی و زود میرفتی اصلا نفهمیدم کی اونقدر با خاله الهه جور شدی که باهاش رفتی تو کلاس و پیش بچه ها! کی انقدر محبتش تو دلت جا کرد که وقت اومدن بوسیدیش! کی یاد گرفتی وسیله های بازی تو کدوم اتاق و خودت میرفتی میاووردیشون!! با خودم گفتم نام نویسیت تو مهد کار اشتباهی بوده! چ...